۸ آذر ۱۳۸۴



از دردی که تمام تنم را گرفته بود بيدار شدم و پرستاری را ديدم که کنار تخت من ايستاده . گفت : " آقای فوجيما بخت يارتان بوده که از بمباران دو روز پيش هيروشيما جان به در برده ايد . اما حالا اين جا در امان هستيد توی اين بيمارستان . " با صدای ضعيفی پرسيدم : " من کـــجا هــــسـتم ؟ " گفت : ناکاساکی
آلن ای ماير
برگردان : اسدالله امرايی

۲ نظر:

Armin گفت...

مرد مرد
اتم خورد تو دلش
با بمب
یه نخ سیگار ...
چرا ... می زنی؟ ... ها؟
دلم میخواد گریه ...
آخ
آی یییییییی ...

ناشناس گفت...

امان از خوابيدن هاي اين شتر!!ا