۱۳ آبان ۱۳۸۴

دو تن از کارکنان باسابقه وزارت خارجه بخش هائی از درس های مجتبی ثمره را برای "روز" چنین بازگویی کرده اند
از کجا انحراف شروع می شود. از خط شلوار، کفش و لبخند. آنکه عنوان ديپلمات جمهوری اسلامی را يدک می کشد و خط شلوارش اتوخورده است جز آنکه به اشرافيت ميل کرده و ضعفی را نمايان ساخته که به جاسوسان غربی" گرا" می دهد، می تواند برای ما هم نشانه ای باشد که طرف به نماز مقيد نيست، هر چند که جای مهر بر پيشانی داشته باشد
کفش وسيله خوبی است برای شناختن مومن. آن کس که مومن است هميشه کفشی به پا دارد که آماده کندن آن و وضوساختن است. اما آن کس که کفشی تميز و بندی و شيک به پا دارد، معلوم است که آن را از پا در نمی آورد. کفشی که پشتش خوابيده نباشد، متعلق به کسی است که برای وضو آماده نيست. همچنان که وقتی به خانه شان می روی، اگر دم در کفش ها رديف و به اصطلاح مسجدی نباشد، هر چند که گوشه ای و قفسه ای برای کفش ها گذاشته باشند، نشان دهنده آن است که صاحبخانه از اينکه کفش ها قبل از ورود به خانه، کنده شود اکراه دارد
لبخند مدام به روی آدم های ناآشنا و ارباب رجوع، يک خوی غربی است و نشان دهنده کسی که می خواهد خود را در دل مخاطب جا کند. اما مخاطبان در سفارت خانه های ما چه کسانی هستند؟ جز معدودی که آن ها را می شناسيد، بقيه يا خارجی هستند که اصل بر جاسوس بودن آن هاست و يا ايرانی های ضدانقلاب. مگر آنکه شناسائی کرده و قصد داشته باشيد آنها را جلب کنید که آن هم مقررات خود را دارد
برای ما کارمند به معنای اداری معنا ندارد. هر کس، حتی پيشخدمت و آشپز، يک مامور تبليغ و جمع آوری اطلاعات و آماده شهادت هست. کسی که هر روز بايد قبل از رفتن به سر کار غسل کند و آماده باشد که شايد به شهادت برسد
مواظب باشيد که در روزهای تعطيل، حالا جمعه باشد و يا يکشنبه همکاران تان به کجا مي روند. "رفته بودم با خانواده به گردش" بهانه خيلی رايجی است برای فرار از نماز جمعه و فرادا عمل کردن. چنين اعمالی در صورت تکرار،نشانه ضعف است. احتمال بدهيد که ناپاکی رخ داده باشد

۲ نظر:

Armin گفت...

البته اون چیزایی که نوشتم دیشب. راستش تو حالت عادی نبودم ولی کلن فرقی نمی کنه

Armin گفت...

اما انگار جناب عالی آدم خفنی هستی. روزنامه و مقاله و اینا. من فقط از تو چلچله چن بار خوندم هف خط رو.