۱۴ آبان ۱۳۸۴

ياهو
روی پايين ترين شاخه چنار خشکيده نشسته بود و تا جايی که منقارهای سياهش اجازه می داد فرياد بود که بر سر کوچه های لخت می ريخت . ديگری بال های خاکستری گشوده اش را سه بار روی آسفالت کوبيد و بعد بال راستش را بالا برد و با سر به زمين خورد . من دو قدم ديگر جلو رفتم . صدای قار قار مثل دسته ای زن سياه پوش توی گوش هام می لولـيـد . به ساعتم نگاه کردم . يک دقيقه ديگر سه ساعت می شد که در گوشی موبايلم زمزمه کرد : " شايد يه روزی بالاخره ما دوباره هم رو ديديم "
ئ
پلاک دو
پری سا