۱۰ آبان ۱۳۸۴

پلاک صــــــفــر

می گويد فوت کن . شمع ها را می گويد . فکر می کنم يکی کم است . يک شمع . يک نفر . بهانه می آورم هنوز مثل بچه ها . شمع را که فوت کنی يعنی تمام . می پرد سال . مثل همه ی سال هايی که پريده فکرشان و از سرت نمی پرد . می گويد فوت کن . چشم ها را می بندم لحظه ای به آرزوی ِ . . . آرزو اگر فايده داشت از اين همه چشم بستن ها و زير لب خواستن ها چيزی نصيبش می شد . نمی گويم نشد . شد يا نشد يا کاش نمی شد . ديگر فرقی نمی کند . سی و دو ساله ام حالا . همين و ديگر هيچ . اما تا فوت نکنی انگار اين طرف ايستاده ای هنوز . مرز است فوت . نمی گذری اگر روشن بماند شمع . مرز . خط عجيبی ست برای من . وقتی از ذهن ها برچيده می شود . وقتی از سنت ها برداشته می شود . وقتی ديگر سدی بر هيچ فرهنگی نخواهد بود از خاک هم برداشته خواهد شد مرزها . اما از حلقه درختان نه . شمرده می شود هرسال . يک حلقه کم تر يعنی يک سال فرصت بيش تر برای زندگی . با فوت کردن شمع ها می گذريم از مرز . می رسيم به انتها . يعنی اين هم تمام شد . گذشت . و شمع دود شد و به هوا رفت و " رفت که رفت " و تا به خودت می آيی می بينی نايی نمانده است برای فوت کردن . هزار و سی صد و هشتاد و چهار به علاوه ی سی و دو , می شود هزار و چهارصد و شانزده . نهايتا شانزده فوت ديگر بعد از شروع قرن بعدی خورشيدی . شانزده فوت تا نکير تا مار ِ غاشيه . و بعد . . . صدای بوق آزاد . . . تلفن ها را بر نمی دارم . بگذار بزند . به درک که تو پشت خطی برای عرض تبريک . يک سال ديگر هم گذشت . اين همه ی آن چيزی است که از اين کيک برايم مانده . تاريک است و هر چه می گذرد سکوت ورم می کند . تمرينی است برای خوابيدن . سکوت خواب می آورد . می ترسم و با آن که می ترسم فکر می کنم هرچه باشد بهتر از جنگ و تحريم و اعدام است . قرص های روی ميز را برمی دارم . باد خودش شمع روی کيک را خاموش خواهد کرد . يک سال ديگر از عمرم گذشت . يک زمستان ديگر در پيش است . چشم هايم را می بندم . شب به خير
پلاک صــــــفــــر
شــــــهـــــــــرام

۳ نظر:

ناشناس گفت...

:) mobarake
ghashang bud
ye hese deltangi dast mide be adam vaghty mikhad shamo fut kone mese inek akharin shamie ke fut karde va shayad forsate dige ee nabashe va zemestune dige ee ya bahare dige, amma hamishe akharin ha ghashangtaran ...

ناشناس گفت...

chera zood tavalod gerefti?mage 13 aban nisti?be har hal mobarak bashe ba ye donya arezoohaye khoob

ناشناس گفت...

تولدت مبارک
خيلي قشنگ بود
نمي دونم چرا عمرمون اينقدر زود داره تموم ميشه.مطمئنم تا چشم به هم بزنيم قيمت شمعهاي تولدمون بيشتر از قيمت کيکش مي شه.
و کاملا حق با توست ميترسم نايي براي فوت کردن نداشته باشيم
جديدا روزي 4 الي 5 عدد از موهاي نازنيم داره سفيد مي شه و در نتيجه
مار غاشيه و نکير و منکر رو که گفتي بيشتر دارم حس ميکنم
در هر صورت
تولدت مبارک