۲۰ آبان ۱۳۸۴

میدان هفت تیر
و چهارخانه ای روی پیراهن گلدارت
پلاک من در هوای مردمک های تشنه ات
جا ماند
سرخی سیگار از دور می زند
این سوی نرده های سبز
من
بالای برجکی که مرا به خدا هم نمی رساند
آن سوی خیابان . . . تو
روی دیوار مسجد نوشته ای : توپ . . . تانک
مسلسل چه فایده دارد
وقتی شب نمی گذاشت
بوسه های من
پیشانی تو را هدف
و شلیک
چهارخانه ی گلدار تو چسبیده به دیوار
و ماتیک روی توپ روی تانک و روی مسلسل
که اثر می کند
و من که تا سحر
روی خواب جنازه ها
گشت می دهم

۲ نظر:

ناشناس گفت...

besyar aali..
ghashang bud koli..
:)

Armin گفت...

مرد.
افتاد
مرد.
تمام سیگار ها را
پوسته ی لبش را
با ناخن
توی الکل
چشمش
به من لبخند نزن