۱۴ آبان ۱۳۸۴

تـفـــاهـــــــــم
گفت : در ريم . بريم تورنتو ؟ گفتم : نمی شه .گفت : می شه اگه بخوای . گوشی ام زنگ زد . شيرين پشت خط بود . پرسيد: امشب شام ميای خونه ؟ رعنا اشاره کرد که نه . گفتم : تو بخور . کارم طول می کشه امشب . گفت: پس منم می رم بيرون . موبايل رو هم نمی برم . حوصله شو ندارم . پرسيدم : کجا می ری حالا ؟ پرسيد : مهمه ؟ گفتم: نه ! گفت : اگه دير اومدم بخواب . گفتم : خداحافظ . رعنا گفت : امشب بيا پيش من . شيرين هم که نيست . پرسيدم : هوشنگ ؟ گفت : نمياد امشب . گفته جلسه شون تا دم دمای صبح طول می کشه . خنديديم . گفتم : مثل من ! خنديد . گفت : مثل شيرين

۴ نظر:

ناشناس گفت...

zendegie mosalemat aamiz..
:)

4040e گفت...

مسالمت زندگي آميز

Armin گفت...

زندگی ایدئال

ناشناس گفت...

تقسیم شهوت عادلانه و مسالمت آمیز