۱۸ مهر ۱۳۸۴

من از رنگ بنفش بدم می آيد
به تو مربوط نيست
اما اين پيراهن من است
تو ؟ هه
بله . من … اين را نمی توانيد از من بگيريد
برو بابا
معلومه که می رم
کجا می ری ؟
لندن . بی بی سی . پيش علی امينی
تو هيچ جا نمی ری
چرا چرا می رم . خوبم می رم
اگه تونستی برو
تو که پا نداری
پا ندارم ؟ پس اين ها چيه؟
اينا تو داستان امينی مال تو بود . حالا نيست
من هنوز هم تو داستان اون هستم . شما اضافه ايد
نه . داستان امينی يک مرد داشت که بايد بشود پيرمرد
اون مرد منم
يک قاتل داشت که من می گويم شده عابد
اونی که دربارش حرف می زنی منم
نه . تو نیستی . تو بودی
وقتی شکايت کردم
به کی ؟
به
تو ديگه قدرتی نداری پيزوری
من می خوام برم پيش نويسنده ام
تا تصميم نگرفتم يک زن بيمار هفت شکم زاييده بشی لال شو برو تو قصه ات بشين
بابا نويسنده ی من حق داره
ببينين چی می گه بچه ها . يک شخصيت داستانی به من می گه حق … من سانسورچی ام . اين منم که به تو شخصيت می دم . حاليته ؟ اگر من احساس کنم تو تو قالب يک مرد بهتر از يک زن اصول ما را تبليغ می کنی ؟


امروز با سيد علی صالحی حرف می زدم . پنج هزار صفحه شعرش را توقيف کرده اند . عدم اجازه چاپ . سه کلمه برای در محاق گذاشتن يک عمر جان کندن شاعرانه . بعد از شنيدن خبر منصرف شدن علی امينی از چاپ کتابش و خبر توقيف بازسرايی عهد عتيق ِ سيد ِ شاعران اربعين خوبی برای شما آرزو می کنم

۳ نظر:

ناشناس گفت...

tazeh shabeh hafteh!!

ناشناس گفت...

ye zahmati dashtam barat. yeki be name gholamreza razmgir comment gozashteh, goftam shayad betavani barayam tarjomeh koni. mamnoon

ناشناس گفت...

az in sher takan khordam. bare digar bar man sabet shod, hess, did wa gohare sheri mohem ast, na bazi hai mode rooz wa harf hai zaheran no amma amighan tekrari.
mowafagh bashid, Mehran