۶ آبان ۱۳۸۴

پلاک 216

بیاتوای دل
ودیگر مترس
که مرگ نابود شد
واندوه گریخت
وپایان یا فت دوره روزهای آشفته
وترس رفت به زیر میخ های آذرین
"ترجمه هفتم اندام انگد روشنان از متنهای مانوی دوره ساسانی"



بانو، بانو راباخودش برد
بانو گفت : چقدر امیدواری؟
گفتم: خیلی
گفتم: می ریزم ، برای شما فقط. من نخورم بهتر است
گفت : دلتنگی ؟! گریه ات می گیرد؟
گفتم: ...ز
گفت : بریز، بقیه اش بامن
گفت: این صدام آدم عجیبیه
گفتم : باورم نمی شود . آخر من که ...ز
گفت : باورت می شود، باورکن
گفت : ولی این صدام واقعا آدم عجیب وغریبیه
گفت : خودت راگم کرده ای، رومانتیک شده ای ، هرکس جای صدام بود خودش رامی کشت
چی بود، چی شد. از توبعید است
گفتم : قول می دهم که کنار بی آیم، حل اش کنم
گفت : به فرصت های بهتر فکر کن
ریختم ، سلامتی دادیم ونوشیدیم. در زدند ، نیما بود، لوبیا هم بود
نیما گفت: این طوری می چینند، به بین 2535
گفتم: 2535 وچیدم
تاس انداخت ، جفت شش آورد .از یازده گذشته بود که باختم
گفتم: من بروم
گفت: برو، خودت می گردی وپیدای اش می کنی
گفتم
بانو ، بانو راباخودش برد
بانو گفت : چقدر امیدواری ؟
گفتم : هوس کرده ام سکانس پایانی کازابلانکا رابه بینم

به لحظه ای هوشیار
ساکن زیر همکف شماره 216
صلاح الدین کریم زاده

هیچ نظری موجود نیست: