پس حتما دختری در زندگی اش بوده ، که حالا نیست . و او حالا هرسال می آید و باید تنها بیاید وتنها طی کند این همه جاده را که امتداد دارد بعد از هرپیچ وهر پیچ ... تاپیچ هزارم
( تخته سنگ ، حسین مرتضائیان آبکنار )
پائیز است نمی شود کاری اش کرد . چهار فصل است اینجا وپائیز یکی از چهارتای آن . تابستا ن را باکوه تمام کردیم، پائیز را با کندن. اگر پائیز جایی بود که من نبودم یا من جایی که پائیز، شاید نمی کند
اسب ام را حرکت دادم، گفتم : کیش
رخش اش را حرکت داد ،گفت : کیش ، مات
رخش اش را حرکت داد ،گفت : کیش ، مات
مهره هاش سفید بود. مات که شدم ، بازی که تمام شد، مادرم زنگ زد. صداش بوی میخک می داد
گفت : میخک ها رسید ؟
گفتم: رسید
گفت : دادی به ... ئ
مات ام برده بود، گفت : الو ... الو ... چرا مات ات برده ، الو ... الو ...ئ
مات ام برده بود ، مات !؟
گفتم: رسید
گفت : دادی به ... ئ
مات ام برده بود، گفت : الو ... الو ... چرا مات ات برده ، الو ... الو ...ئ
مات ام برده بود ، مات !؟
به لحظه ای فراموش
ساکن زیر همکف پلاک 216
صلاح الدین کریم زاده
۲ نظر:
من نمی دانم چرا این جملات کوتاه را خیلی بلندمی خوانم .مثل یک رمان خیلی دلم میگیر دوقتی این جملات را می خوانم شاید علتش بالارفتن سن باشد .نمی دانم
و آدم میرود سر تلفن به خودش زنگ میزند به روح خودش که آندفعه گفته بود ریدم به روحت و الله وکیلی حالا که فکر میکنم جدا ریده بوده است...
ارسال یک نظر