مـــــــرگ شاعـــر
شبيه يکی بود و کسی نبود
که يکی نبود که دل , خــون
نباشد و باشد چه فرق می کند
دل که بشکند
و بغض
و ديده را که دريايی
خيس از نموره ی باران
از هـِـق و هـِـق ِ بی امان ِ همسر شاعــر
که پشت دفتر شعر همسرش
نماز و راز و نياز و بی نياز شاعر
که وقتی مرد
همه ی گـلوله ها
به احترامش يک دقيقه سکوت کردند
شبيه يکی بود و کسی نبود
که يکی نبود که دل , خــون
نباشد و باشد چه فرق می کند
دل که بشکند
و بغض
و ديده را که دريايی
خيس از نموره ی باران
از هـِـق و هـِـق ِ بی امان ِ همسر شاعــر
که پشت دفتر شعر همسرش
نماز و راز و نياز و بی نياز شاعر
که وقتی مرد
همه ی گـلوله ها
به احترامش يک دقيقه سکوت کردند
۱ نظر:
vaghty raft hashie derakhtamun talaee bud..
ارسال یک نظر