۱۰ مرداد ۱۳۸۴

خواب های مردی در خيابان بعدی

گنجشک ها از سيم به کدام خواب پريدند

که هر چه می گويم الو . . .

هيچ گنجشکی لرزش نمی گيرد

اين همه آدم کجای خيابان بود

که وقتی آمدم کسی نبود که بگويد نيا

نه کنار باجه ی تلفن

که زنگ زده بود گوشی اش شايد

نه حتی پشت سرم که هميشه عده ای حرف می زدند

سکه ام يک رو دارد

هميشه خط روی خط

که نمی افتد اصلا شماره ات به دستم

تا بگويم چه قدر تنگ شده کفش هايم

که قدم از قدم بر نمی دارم ديگر

نه به سوی تو

نه به آن سوی خيابان که ايستاده عروسکی

و بوق . . . بوق

سوار هم که نشوی

من از دلـشـوره ی کسی که در خواب تو می آيد
خوابم نمی برد

هیچ نظری موجود نیست: