۳ شهریور ۱۳۸۴

دو سال گذشت . مثل باد . نه . همين که سر جنبانده باشم هم زودتر . آنی شايد . پلکی . لبخندی . و دو سال پير تر . تجربه اين را می گويدو نمی دانم مابين تجربه و جوانی کجای غائله ام . همين دو سال را می چسبم به اميد سال های ديگر . قرارمان همين جا باشد . در دنيای مجازی همه ی آرزوها . يکی يکی می آيند سال ها . اين يک نيمه ی ليوان است . و نيمه ی ديگر ليوان خالی شدن سال هاست که می روند يکی يکی . بی هيچ ردپايی جز چروک های گونه و پرواز موهای شقيقه ام . پری سا هنوز برای من غريبه است . و چه خوب که ما هنوز به کشف هم می رويم . از کسی که خوب بشناسمش زود خسته می شوم . تنها می دانم که دوست داشتن او چيزی است که ديگر از اختيار من خارج است . سال ديگر هم اگر اين را گفتم يک سال ديگر خوشبخت بوده ام . فعلا که حال همه ی ما خوب است . باور کن