خانه روشنان گلشيری اثر قابل ملاحظه ای است . داستانی که به دو دغدغه ی اصلی نويسنده يعنی کلمه و مرگ می پردازد . گلشيری دو نوع تصوير در اين داستان ارائه می دهد نور و ظلمت يا به عبارتی روشنايی و تاريکی . راوی يا راويان نورهای سياه هستند که در حقيقت جمع اين دو تصويرند . در باب راوی اين داستان البته نظرهای گوناگونی به چشم می خورد . عده ای از منتقدان و خوانندگان حرفه ای نورهای سياه را راويان اين داستان می دانند . برای اين نظريه نيز البته دلايل گوناگونی می آورند که مهم ترين آن جمله ای از دل خود داستان است . " مگر آن نورهای سياه که در آدمی هست کاری بکنند . بايست کاری کرد . کرديم " اما عده ی ديگری راوی يا راويان اين داستان را اشيا و به عبارتی ديگر روح حاکم بر اشيا می دانند . نوع نگاهشان به آدمی و اشيای ديگر دليل و برهان اين عده است . دسته ی سوم اما وجدان جمعی به ويژه وجدان جمعی اشيا را راويان گلشيری می دانند و دسته چهارم کلمه و به بيان دقيق تر خود ِ واژه را راوی می دانند که داستان از نظرگاه کلمه شکل می گيرد و در پايان کاتب مثل شاعر به کلمه می پيوندد . پايان کاتب درواقع نوعی انفجار کلمه است . اضمحلال در کلمه و بازگشت به اصل واژه . در ميان نظرات منتقدان به نظر مورد اول و چهارم از قدرت بيش تری برخوردار است . راوی چه کلمه و چه نورهای سياه باشند با توجه به مرئی بودن لاوجود و خيالی بودن ديل انتخاب گلشيری می توانند باشند . انتخاب اين نظرگاه و پرداخت داستان به اين روش نياز به اجرای هنرمندانه ای دارد که گلشيری به خوبی از عهده ی آن بر آمده است . داستان خانه روشنان بی زمان است و به تبع آن بی مکان . مکانی واقعی در داستان نمی بينيم . شخصيت کاتب بی نام است . شاعر نيز فرديت ندارد و به واسطه ارتباط با رويا و خيال دروغ پرداز است و تبديل به جسد شده . " بوی کافور می دهد گاهی دروغ " . اين علت و معلول ها خود سبب انتخاب اين زبان در داستان شده . در واقع زبان بر محتوا و فرم اثر ِغير قابل انکار گذاشته و جا به جا نويسی را با مضمون و معنای داستان پيوند می دهد . برای روشن تر شدن اين بحث مثالی می آورم . گلشيری از آن جا که به ويژه در اين داستان می خواهد کلام و کلمه اش درست همان اثری را بر خواننده بگذارد که در نظر اوست جای فعل فاعل و ديگر ارکان جمله را به هم می ريزد . برای مثال فکر کنيد به جمله ی " زندگی زيبا است " با جابجايی ارکان جمله می توانيم به چند نوع اين جمله را بيان کنيم . " زندگی زيبا است . " " زيباست زندگی " " هست زندگی زيبا " " زندگی ست زيبا " با هر نوع بيان و به کارگيری جای ِ کلمه شما رنگ و بوی ديگری به آن چه می خواهيد بگوييد می دهيد . " زندگی زيباست " تاثيری عادی بر مخاطب می گذارد چون مثل ديگر جمله ها همه ی کلمه ها در جای خودشان نشسته اند اما اگر می گوييم " زيباست زندگی " جمله بار معنايي ديگری پيدا می کند که تاثير بيش تری از " زندگی زيباست " دارد . " زيباست زندگی " در واقع علاوه بر تاکيد بر شاعرانگی در کلام به نوعی تاکيد خود را بر زيبايی زندگی نشان می دهد . اگر گلشيری می نويسد " خاموش می مانيم ما " بر خاموشی بيش از ما تاکيد و اصرار دارد . او در اين داستان با شکستن ساختار جمله و جا به جا نويسی و ايجاد مکث های اديبانه سعی در القای ذهنيت کلمه گرا ی خود بر مخاطب دارد و می کوشد با تحت تاثير قرار دادن خواننده از طريق متن , نفوذ ِ ذهن ِ خود و انديشه ی داستان را بر خواننده عينيت ببخشد . مطلب ديگری که در رابطه با خانه روشنان گلشيری به ذهن می رسد الگو گيری کاتب در جنگش با سياهی و تبديل شدنش به کلمه الحق به مانند مراحل عرفان هفت مرحله دارد که از عريان شدن نويسنده و بيرون آوردن لباس سياه از تن شروع شده با تراشيدن پنج مداد – که خود عدد پنج به دلايل عرفانی در داستان گنجانده شده – و ... پيش رفته و در نهايت به تغيير شکل و ماهيت کاتب به کلمه و نور پايان می يابد . و بنا به دلايلی که در باب جا به جا نويسی گفته شد و نيز به خاطر عرفانی و فلسفی بودن اثر به شاعرانگی نثر منجر شده . اين داستان ريتم دارد . موتيف ها در اين داستان تکرار می شوند ( در واقع دو موتيف اصلی در داستان داريم که تاريکی و روشنايی است ) . نکته ديگری که در خانه روشنان جلب توجه می کند تاثير نويسندگان و آثار ديگر ادبی بر آن و نيز اشاره به ديگر نويسندگان ( کاتبان ) در آن است . گلشيری بارها غير مستقيم به " صادق هدايت " اشاره می کند . در جايی کاتب خطاب به شاعر می گويد ( ضمنی ) خودکشی هم نمی توانم بکنم می گويند تقليدی است . يا جايی ديگر می گويد " ما هم رفتيم نعشمان را هم برديم " که اشاره به جمله خداحافظی و پايانی هدايت دارد که روی کارت پيش از مرگ نوشت " ما رفتيم ديدارمان به قيامت " علاوه بر اين ها گلشيری در اين اثر مکرر از اشعار حافظ مولوی و ناصرخسرو استفاده کرده است از جمله " ساقی ِ سيم ساق ِ غزل " " تکه تکه های آن راوی ِ شعر ِ ناصری " " ما کش کشانش می کشيم " " سلسله در سلسله شاهدان اند کاتبان " " رشته تسبيح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سيمين ساق بود " و . . . اما مهم ترين اثری که بر نگارش خانه روشنان اثر گذاشته " رساله پولس رسول به کاتبان " است ( به ابتدای کتاب زن زيادی جلال آل احمد مراجعه شود ) . اين اثر در ادبيات ايران داستان قابل ملاحظه ای است هر چند که من با چرايی نوشتن اين نوع ادبيات مشکل پايه ای و ريشه ای دارم . دغدغه های گلشيری برای من محترم است اما دغدغه های من و به گمانم نسل من و بعد از من نيست . نوع روايت داستان به واسطه ی شاعرانه و اديبانه بودنش هنرمندانه است و چرايی ِ شاعرانه بودن نيز کاملا موجه می نمايد اما من با اين چرايی و اين نگاه به هستی مشکل دارم . جهانی که گلشيری در اين داستان برای من می سازد جهان مقبول من نيست . او آن قدر به کارکرد زبان اهميت می دهد که از اقتدار ديگر ارکان داستان می کاهد . حرف نويسنده نيز با وجود بزرگ و عميق بودنش جهانی نيست . دغدغه او به تعدادی از خود ما محدود می شود که عيبی هم ندارد اما با تمسک به زبان و فلسفه و ذهنيتی خاص داستانی قابل عرضه برای نويسنگان و خوانندگان مدرن تر و پيشرو نمی شود
۲۶ تیر ۱۳۸۴
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۳ نظر:
شهرام جان. خیلی عالی بود. هم تحلیل خوب هم و هم استفاده به جا ار کلمات... کلا از نوشته هات خیلی لذت می برم. نویسنده بودن خوبه. کم کمش حرفتو راحت می زنی:)
:)
nice
سلام
ممنون خيلي خوب بود. اين كه مي گوييد چهار نظر وجود دارد، ممكن است منبعي ذكر كنيد در يك پروژه تحقيقي نياز دارد به منبع و ماخذ. باز هم ممنونم
ارسال یک نظر