۹ دی ۱۳۸۵

گوسفندی که سربریده شد



پاپانوئل گوسفند عيد قربانش را قربانی کرد . عمو صدام مرد . به همین سادگی به همین خوشمزگی . دلپذیرتر از هر دلپذیری. حالا وقت دارد آرزو کند سردار قادسیه است . گوری در ناکجا آباد . و فرزندان شاپور ( صاحب شانه ها ) بر گورش پایکوبان. به یاد همه ی کشته شدگان ایرانی جنگ . به یاد همه ی شب هایی که با آژیر و دعا و ترس گذشت . به یاد بدن قطعه قطعه جانبازان . مجروحان جنگ و گمشدگان و آزادگان . شیمیایی ها . پاپانوئل سپاس . این کریسمس برای ما ایرانی ها هم عید شد . سال نو مبارک جهان

۳۰ آذر ۱۳۸۵

شب یلدا

با توجه به اينکه شمارش آرای انتخابات شوراهای شهر در خيلی از شهرهای بزرگ کشور از جمله تهران به روزهای پايانی آذرماه موکول شد و از آن جا که بیش تر افراد شناخته نشده در این انتخابات رای آوردند پی می بریم ضرب المثل جوجه ها را آخر پاییز می شمارند خیلی مثل درستی است . فقط امیدواریم جوجه ها را درست شمرده باشند که حق دیگران ضایع نشده باشد

۲۶ آبان ۱۳۸۵

وزیر دادگستری

خیلی وقت ها دلت مبی خواهد بمیری . خیلی وقت ها دلت می خواهد نباشی . نبینی. نشنوی. روزهای سختی است . من می گویم . می گوید درست همه مثل همیم . روزهایمان فرق می کند و بهانه ها. من می گویم بهانه نمی خواهد . بهانه ای نمانده است . همه چیز گذشت . از عمر بیش تر ؟ می گوید امید . واهی ست . می دانم من . امیدی هم نیست اما برای اثبات این که هیچ امیدی نیست می مانم . زنده ام هنوز و در سرم آسمان بارانی ست

۹ آبان ۱۳۸۵

با کمال تاسف و تاثر در کمدی ترین روزهای سال دو هفته نبودم تا وبلاگ به روز نباشد . خدا خیر بدهد آقایان را که اول حرفهایی می زنند که کهنه نمی شود و دوم هر روز اظهار نظر جدیدی می کنند که ما طنزنویس ها در مذیقه نباشیم
از فردا شب باز طنز نویسی را آغاز می کنیم

۱۷ مهر ۱۳۸۵

می گویند قرار است گردشگری جایگزین نفت شود . به کلیه هم میهنانم سفارش می کنم مواظب باشند چون به زودی به جای نفت گردشگر می نشانند سر سفره تان

۱۶ مهر ۱۳۸۵

يکم : آيا " عمليات عمرانی " ( 1 ) در جهان متوقف شد ؟ من اينگونه فکر نمی کنم . اگر هرگونه فعاليت ساخت و
ساز در جهان متوقف شود " عمليات عمرانی " هرگز و هرگز در تاريخ ادبيات ايران به سکون و ايست کامل نخواهد رسيد . برخی چيزها در کشور ما وجود دارد که تا ايران , ايران است زنده می مانند . مثل تخت جمشيد يا ميدان نقش جهان يا شاهنامه و . . . من فکر می کنم " عمليات عمرانی " هم از آن جمله است . آدم ياد شعر فروغ فرخ زاد می افتد :" پرواز را به خاطر بسپار . پرنده مردنی ست "
دوم :" آقا بود و انسان بود اصل مطلب همين بود " ( 2 ) يادم می آيد هفته پيش با جلال سميعی حرف " عمران " را می زديم . گفتيم کاش سال بعد جايزه طنز عبيد را به خاطر همه ی تلاش های پربار عمران به او بدهند . يادم می آيد گفتيم يک بار هم که شده قبل از مرگ عزيزی برايش بزرگداشت بگيريم . انگار خودش نمی خواست ! از بس محجوب بود و افتاده
سوم : " اميدوارم بتوانم داستان را کش بدهم و کتاب را قطورتر کنم . اين ناشرها هم عجب آدم هايی هستند " (3)يک روز در دفتر مجله درمورد رمانی که قصد داشت بنويسد صحبت کرديم . گفت ناشری که قرار است کتاب را منتشر کند گفته از سيصد صفحه بيش تر نشود . گفت می خواهد داستان را پيش ببرد تا صفحه سيصد و همان جا داستان را تمام کند و بنويسد : خواننده کتاب , چون ناشر قرار بوده تنها سيصد صفحه را چاپ کند ادامه داستان را به خودتان واگذار می کنم فکر می کنم ناشر اصلی جهان هم ( پروردگار ) با او چنين قراری گذاشته بود . رمان زندگی عمران صلاحی هم نيمه تمام ماند
چهارم :آخرين باری که او را ديدم در جلسه تحريريه چند هفته پيش بود . پيش از سفرش به چين . در نمايشگاه موسسه دور ميز جلسه نشسته بوديم که وقت جلسه تحريريه ماهنامه تمام شد . چند وقتی می شد که برای برپايی کلاس های آموزشی در موسسه فضای بخش تحريريه کوچک شده بود . عمران عزيز بلند شد برود طبقه بالا که يادش آمد آن بالا فضا خيلی تنگ و ترش است . به خنده گفت : بهتره همين جا بشينم . آخه بالا اين قدر فضا کمه که بايد دو نفر يک ميز داشته باشيم . اين جوری من بايد رو پای ضيايی بنشينم . با خلوت شدن تحريريه ديگر لازم نيست او روی پای کسی بنشيند
پنجم :تو را به خدا دوباره همه نگويند عمران برای ما مثل پدر بود . کاری را که با شادروان صابری کرديد با عمران دوست داشتنی نکنيد . او را مصادره نکنيد . او دوست همه بود . دوست واقعی همه . اگر خواستيد بگوييد با او خيلی صميمی بوده ايد و فخر بفروشيد , نگوييد به من می گفت فرزندم . او با همه ی ما دوست بود . يک دوست خوب
ششم :خدا رحمتش کند . اين جمله در دهان من نمی چرخد . باور کنيد صبح دوباره او را خواهيد ديد . عمران صلاحی زنده است و من شهادت می دهم که او هرگز و هرگز نمی ميرد
یک: (1) نام کتابی ست از زنده ياد عمران صلاحی
دو (2) قسمتی از شعری از عمران صلاحی
سه (3) موسيقی عطر گل : سرخ – صفحه هشتاد و شش

۱۳ مهر ۱۳۸۵

برای نسیم سحری شعر پارسی و شکرخند طنز ایران

طبق قرار بچه های طنزنويس امشب برای شب اول قبر عمران همگی طنز می نويسيم
" حالا حکايت ماست "

تو را به خدا ما را تنها نگذار عمران
به ياد دوست داشتنی ترين نويسنده ی جهان . عمران صلاحی
به احترامش هرکس اين مطلب را می خواند به هرطريق با فاتحه ای صلواتی دعايی ذکری لبخندی . . . يادش کند

عمران هميشه می گفت من بهترين سوژه هايم را در مجالس ترحيم به دست می آورم و در مجالس ختم بيش تر از
هميشه می خندم . " حالا حکايت ماست "
يک - ديروز رفتيم بيمارستان توس . ما را راه ندادند تا نتوانيم پرستارهای جوان و خوشگل ِ عمران را ببينيم ! ( حالا بماند که در بيمارستان های کشور به سختی می شود پرستار زيبا پيدا کرد ) گفتيم عمران آدم معروفی ست . مردمی ترين شاعر ايران زمين . طنزنويس برجسته . پس سر مزارش حتما دختران زيبا و جوان بسياری خواهيم ديد . صابون به دلمان ماليده بوديم . عمران شوخی اش گرفته بود با ما . دريغ از يک . . . ( به بانوان ِ عزادار يا توريست و گردشگر حاضر در مراسم بر نخورد . . . ) بگذريم
دو - سه طبقه قبر را خريده اند به قيمت يک قبر . اگر عمران صلاحی در اين دنيا تاجر خوبی نبود انگار آن دنيا برايش آمد داشت که مفت و مجانی به جای يک خانه صاحب سه خانه شد ! اميدوارم عمران دوست داشتنی و محجوب ما هرچه سريع تر مستاجرانی از نوع همان پرستاران مورد اشاره در بالا پيدا کرده و آن دو طبقه را اجاره دهد که هم فال است و هم تماشا . هم مصاحبت نيکويی ست هم درآمد نيکويی
سه - يکی از حاضران پشت تريبون رفت و شعری از عمران نازنين مان خواند : " در تنم خرچنگی ست / که مرا می کاود / خوب می دانم من / که تـُـخی خواهم . . . / ببخشيد که تهی خواهم شد / عمران . . . باز هم شيطنت کردی ؟ طناز ِ رند روحت هم نگذاشت گوينده , شعر تو را درست بخواند و درحالی که اندام بی جانت دور حياط باغ هنرمندان می چرخيد حاضران با اين اشتباه لپی پقی بزنند زير خنده .
چهار - صدای تو پخش شد که می گفتی : " من هروقت سراغ کامبيز { درم بخش } را می گيرم می گن داره می کشه . البته کاريکاتور . " هی با خودم گفتم ديدی شوخی بود . صدای خودش است . همين حالاست که عمران از توی سالن خانه هنرمندان می آيد بيرون و همه برايش هورا می کشند . عمران جان درست می گفتی . يکی سيگار می کشد . يکی کاريکاتور می کشد يکی عرق نعناع می کشد . ما هم برای تو هورا می کشيم . عمران صلاحی هم هميشه داشت می کشيد . البته رنج . رنج ِ زياد دانستن . زيادی خوب بودن . رنج می کشيد اما می خنداند . راهش را ادامه می دهيم

شهرام شهيدی
به نکیر و منکر حسودی می کنم . حتما حالا دارند کلی به لطیفه های عمران می خندند و ریسه می روند . موسیو شیطان عزراییل افندی جبرییل پاشا و دیگران هم . غوغایی ست آن بالا . ممکن است سلطان هم اجازه حضور دهد به عمران بگوید ما را بی نصیب نگذار فرزند . شب اول قبر . ما در شب اول قبر هستیم . این س.وی گور غمگین است . سوت و کور . همه رفته اند . ان سو عمران است و شلیک خنده ها . کیومرث فومنی هم هست . پورثانی . فرجیان شاپور خسرو شاهانی . گویا . جلی . حالت و . . . چه غوغایی ست . خوش به حال آن وری ها . خوش به حال نکیر و منکر
شیره را از حبه انگور سرقت می کنند
شهد را از لانه زنبور سرقت می کنن
ددست مالیدم به خود ، چیزی سر جایش نبود
سارقان بی پدر بدجور سرقت می کنند
احتیاجی نیست از دیوار و در بالا روند
سارقان با " کنترل از دور " سرقت می کنند
عده ای راحت میان مبل خود لم می دهند
از طریق عده ای مزدور سرقت می کنند
روز روشن ، زنده ها را از میان کوچه ها
مرده را هم نیمه شب از گور سرقت می کنند
برق را از سیم ها و آب را از لوله ها
دود را از حقه و افور سرقت می کنند
می برندت سوی خلوت ، می کنندت پشت و رو
با زبان خوش نشد با زور سرقت می کنند
جای اینکه سکه ای در کاسه ی کوری نهن
دکاسه را هم از گدای کور سرقت می کنند
نیست چون تفریح و شادی توی این شهر بزرگ
عده ای تنها به این منظور سرقت می کنند
خواستم دنبال مأموری روم ، دیدم ولی
سارقان در پوشش مأمور سرقت می کنند
در فصل دل انگيز بهار، گنجشکی را ديدند که روی شاخه ای پرشکوفه نشسته است و دارد اين چنين می خواند:- جکا جک جک، جکا جک جک ...پرسيدند: اين چه جور خواندن است؟گفت: دارم بازی زبانی می کنم.پرسيدند: برای چه؟گفت: می خواهم جايزه شعر کارنامه را ببرم

۱۲ مهر ۱۳۸۵


بچه جوادیه هم رفتنی شد
چگونه آواز بخواند
پرنده شيدا
وقتی باغی نیست
چگونه راز بگویم
با آینه ها
وقتی چراغی نیست
چگونه مست شوم
وقتی ماه در آب نیست
و از روی تو
برگی در شراب نیست
شادروان عمران صلاحی
تو را به خدا آقای صلاحی نفرمایید . چای دوم در راه است . چای لیوانی ِ دبش ِ ترکی . حالا که وقت رفتن نیست . یک ساعت دیگر به اندازه ی یک درس دیگر یک طرح یک شعر
به خدا جهان بی همین شعر آخر شما کوچک است . آقای صلاحی شوخی قشنگی نیست . تکراری ست گل آقا هم همین قایم باشک بازی ها را درآورد . حتما آن پشت قایم شده اید . پشت میز تحریریه یا توی کتابخانه . می آیید . نمی شود که رفته باشید . " هزار و یک آینه " هم که بگذاریم باز تصویر شما و صدای پایتان در راهروها خالی ست. خنده هایتان . به خدا آقای صلاحی این نامردی ست . شما خنده را از ما گرفتید . برگردید

۹ مهر ۱۳۸۵

۳ مهر ۱۳۸۵

اعلام شد دانش آموزان در ازای کاغذ باطله کتاب می گیرند . از مسئولان وزارت کشور درخواست می شود انتخابات خبرگان را در همین روزها برگزار کنند تا دانش آموزان با تحویل تراکت های تبلیغاتی بتوانند کتاب دریافت کنند

۳۱ شهریور ۱۳۸۵

باد و ترانه از جانب خوارزم
بید و بنفشه از طوس
طلسم
نقره فام همه ی ساحل
دریا در دست
باد در زنبیل
بوسه بر شب
شب در آغوش
این همه ترانه از بر
رنگ های قرمز و نیلی
آسمان
باران
بهانه
جنگ همیشه رویاهایم را برهم ریخته
بوی دود و خون و انفجار
آغاز سال ِ مار

۲۸ شهریور ۱۳۸۵

افتخارات - بخش اول

بنا به دعوت دوستان ( که همین نشان می دهد من چقدر مهم هستم )بخش اول افتخارات خود را یادآوری می نمايم . زین پس هر شب این افتخارات به روز می شود

نام کوچک پدربزرگ من و شاملو يکی ست

به گواه شاهدان عينی بوی پای من با بوی پای جلال آل احمد يکی ست

دوستی دارم که دوستش شاگرد آيدين آغداشلوست

امضای من و حسين آبکنار شبيه هم است

بهرام بيضايی در تئاتر شهر جواب سلام مرا نداده است

در سايت اورکات عضو ِ - کمیونیتی - نويسندگان هستم

در ياهو مسنجر با جوانی که خود را علی نصيريان معرفی می کرد چت کرده ام

من و هوشنگ گلشيری خوشبختانه هرگز سر به سر هم نگذاشته ايم

شاملو هم مثل من جايزه ی نوبل ادبيات را نبرده است

پيش بينی ام در مورد عدم نتيجه گيری ايران در جام جهانی فوتبال درست از آب درآمد

قبل از سرنگونی صدام از خدا خواستار سقوط حکومت وی شده بودم

به سه زبان زنده ی دنيا – انگليسی , اسپانيايی و فرانسوی – علاقه دارم

ريش پائولو کوئيلو شبيه ريش من است

من و شادروان صابری هر دو هرگز يک مارک خودکار را نمی خريديم

در خيابانی کار می کنم که صدها نفر از هنرمندان سينما تئاتر و تلويزيون در آن کار کرده و روزانه در آن تردد می کنند ( خ ولی عصر ) و

بيست و هفت کتاب شعر مستقل دارم که منتظر مجوز الهام است ( الهام شعری نه الهام رياست جمهوری ) ئ

سيد محمد خاتمی به من گفت تو می تونی ! ( در سخنرانی اش گفت : جوانان می توانند . . . ) ئ

همه ی آثار صادق هدايت را خريده ام
بزرگترين سردبير راديويی مرا به اسم کوچک صدا می زند ( جلال سميعی )ئ

همين امروز سردبير يکی از مطرح ترين برنامه های راديويی به من تلفن کرد گفت سلام ( رضا ساکی ) ئ

در رستوران نايب با همان قاشق و چنگالی که مهران مديری در دست داشته غذا خورده ام

پدربزرگم را در کنار هوشنگ گلشيری به خاک سپرده اند

۲۵ شهریور ۱۳۸۵

یک زن می شود انوشه انصاری یک زن می شود فاطمه رجبی



میلیون ها نفر از ايرانيان، شب گذشته توانستند برای اولین بار با انوشه انصاری، زن موفق ایرانی که اولين مسافر زن فضايي است، به لطف حرکت موثر شبکه چهار سیما آشنا شوند. دلیل این آشنایی برنامه آسمان شب شبکه چهار سیما بود که در اقدامی پسندیده و ابتکاری توانست ضمن ارتباط با این چهره، دقایق جالبی را با وی بگذراند
اين برنامه اقدامي عملي در طرح نخبگان ايراني خارج از كشور و استفاده از ظرفيت آنهاست كه پيش از اين نيز در برنامه هايي با حضور دكتر سيد حسين نصر و پروفسور رضا آغاز شده بوداین برنامه با توجه به رویداد بزرگ سفر این زن ایرانی به فضا براساس یک ارتباط تلفنی زنده در زمان مناسب برای انوشه انصاری، برنامه ای جالب را در قالب یک میزگرد خودمانی با وی ترتیب داده که ارزش رسانه ای آن به مراتب بیشتر از ساختار ساده آن بود. به واقع آسمان شب و شبکه چهار برای اولین بار دست به ساده ترین روش ممکن برای تولید یک برنامه تلویزیونی زد که می تواند تولد این روش برای مدیران و گروه های برنامه ساز صداوسیما باشد. گرچه اندکی زمان بیشتر، می توانست ارتباط زنده تصویری برای این برنامه فراهم کند، اما در فاصله 4 روز تا پرتاب فضاپیمای سایوز، پیدا کردن انوشه انصاری و گفتگوی یک ساعته با او یک حرکت موفق و حرفه ای بود که توسط شبکه چهار ایران که شبکه علمی کشورمان است، انجام شد.بی شک هیچ بیننده ای در ایران جز این روش های ساده ولی با کیفیت توقع بیشتری از شبکه چهار سیما ندارد و این اتفاق می تواند طلیعه ای برای بازنگری جدی در ساخت و تولید برنامه های علمی از سراسر جهان به جهت تقدیر و بزرگداشت از چهره های علمی ایرانی در داخل و خارج کشور باشد.این شبکه در ادامه این فعالیت خود، قرار است تصاویر پرتاب موشک سایوز به فضا را برای هموطنان ایرانی پخش زنده کند و براساس اعلام برنامه آسمان شب، هر صبحگاهان ایستگاه بین المللی فضایی در آسمان ایران با چشم غیر مسلح قابل مشاهده است و گروه های نجومی حرفه ای و آماتوری بسیاری آماده شده اند تا در برنامه های مختلفی به تماشای گذر این ایستگاه از آسمان ایران بپردازند.انوشه انصاری زن فضانوردی که کمتر از 3 روز دیگر راهی فضا می شود، در گفتگوی زنده تلفنی که بیش از یک ساعت طول کشید، از قرنطینه خود در ایستگاه بایکونور قزاقستان با رویی گشاده و کلامی ساده پذیرای نماینده تصویری کشورمان بود. وی در این مصاحبه از طی شدن دوره تحصیل، تحقیقات و برنامه های تجاری خود حرف های زیادی را برای هموطنان خود زد.وي قرار است، دستاوردهای علمی خود از فضا را برای تولید یک برنامه آموزشی و یک دوره خاص علمی آماده کند، وی همچنین در طول مدت حضور در ایستگاه بین المللی فضایی قرار است با برخی مدارس و دانشگاه های جهان ارتباط زنده داشته و با آنها از شرایط و دریافت های خود به صورت زنده صحبت کند.انوشه انصاري در مورد جوانان و رویاهای آنها گفت: فقط می خواهم بگویم که جوانان کشورم و دخترها به زندگی من و نوع تلاش من دقت کنند. من سال ها پیش که جوان بودم اگر می گفتم، رویایم سفر به فضاست، به من می خندیدند، اما حالا پس از سال ها تلاش، تحصیل و داشتن انگیزه رویای خودم را به واقعیت تبدیل کردم. وي اضافه کرد: باید باور کنیم که تلاش و انگیزه ماست که می تواند آینده را بسازد و به بشریت کمک کند، امیدوارم نتایج این سفر به عنوان پیشگامان سفر به فضا موجب افزایش اطلاعات ما از فضا کهکشان ها بشود.اولين فضانورد زن ايراني در پایان اظهار امیدواری کرد: در زمان نوه ام هزینه سفر به فضا حداقل تا یک میلیون دلار کاهش پیدا کند و روزی هزینه این سفر به 10 تا 15 هزار دلار برسد.استفاده شبکه چهار سیما از اين شخصیت زن ایرانی و تجلیل از او، در حالی است که مي توان با برنامه ريزي هاي بهتر و بيشتر در طول سال، مردم ايران با تعداد بيشتري از اين چهره ها آشنا کرد. ولي در همين حال هنوز سایر شبکه های داخلی یا بین المللی سازمان صداوسیما توجه لازمی به این موضوع نکرده‌اند و شایسته است در مدت زمان باقی مانده برای بهره گیری فرهنگی و علمی از حضور این فضانورد ایرانی فرصت را به نفع ايرانيان از دست ندهند

۲۲ شهریور ۱۳۸۵

میان ماه من تا ماه گردون بفاوت از زمین تا آسمان است

مسعود باستاني، روزنامه نگار به نوشته خبرگزاري ايسنا از سوي دادسراي ناحيه 9 فرودگاه، اخطار دريافت كرده تا براي اجراي حكم شلاق ظرف سه روز آينده به اين دادسرا مراجعه كند. همزمان به گزارش ايسنا "راي قطعي پرونده‌ قاچاق هشتاد ميليارد توماني كه چندي پيش جلسه‌ رسيدگي به آن در شعبه‌ 38 دادگاه انقلاب مستقر در مجتمع قضايي امور اقتصادي برگزار شد"، صادر شد. در احكام صادره براي اين متهمان اما هيچ يك به زندان محكوم نشده اند. نام هيچ يك از اين متهمان هم منتشر نشده است

رفیق پشندی

من نمی دانم چرا در هر نشریه ای کار می کنم باید تعطیل شود ؟ از همکاران مطبوعاتی درخواست می شود پولی جمع کنند و به من بدهند تا در نشریه ی آن ها قلم نزنم تا از کسب و کار نیندازمشان . نشریه نامه و روزنامه شرق هم توقیف شدند . به این می گویند عدالت اجتماعی . چرا وقتی کارنامه و صبح امروز و خرداد و جامعه و نوروز و بهار و آدینه و آریا و . . . توقیف باشند این نشریات به کار خودشان ادامه دهند ؟
سئوال دوم من این است که اصولا رگ غیرت ما ایرانی ها کجاست ؟ اصلا داریم ؟ از یابندگان رگ غیرت خواهش می کنم در صورت یافتن آن , این رگ را به من هم نشان بدهند . بلا نسبت ِ معتادها شده ایم مثل معتادان به تزریق ِ هرویین که دیگر رگی برایشان نمانده . بی رگ ِ بی رگ . عینهو سیب زمینی . آفرین بر من و تو و ما

۱۹ شهریور ۱۳۸۵

عماد افروغ گفته با افتادن یک هواپیما ما نباید وا بدهیم
چند راهکار برای وا ندادن بیش تر در برابر آمریکا و ایادی اش در زیر می آید
چند قطار از ریل خارج کنیم سپس به خیابان بریزیم و بگوییم مرگ بر امریکا
چند کشتی مان را غرق کنیم و بریزیم تو بیابان و داد بزنیم : انرژی هسته ای حق مسلم ماست
بر میزان تصادفات جاده ای بیفزاییم و در میدان ها شعار بدهیم : وای اگر حکومت حکم جهادم دهد

۱۷ شهریور ۱۳۸۵

۱۳ شهریور ۱۳۸۵

همه ی هم وطنان من

فرهاد پیربال را امروز دیدم . از او تنها مجموعه داستان لامارتین را خوانده بودم . مرد نازنینی است .هرچه خواند چه شعر چه داستان چه مانیفست زیبایش در باره ی شعر ( و درکل ادبیات ) نشان دهنده ی بزرگی او بود .شعری که درباره ی خودش خواند مرا یاد شعر ناظم حکمت انداخت ( غول چشم آبی ) . و خودش مرا یاد خیلی ها . یاد به روژ ئاکره ئی که دلم برایش خیلی تنگ شده . آصف سلطان زاده که افغانی ست . مرزها دیگر معنا ندارد . من هموطن همه ی این ها هستم . از امروز می دانم که مثل به روژ يا پرويز جاهد دلم برای فرهاد پيربال هم تنگ خواهد شد
مدیر زندان اوین گفته است : زندانی برای ما حکم مهمان را دارد
انگار یکی از زندانیان ابوغریب گفته تو را به خدا هرکار با ما دلتان خواست بکنید اما خداییش ما را به مهمانی نفرستید

۱۰ شهریور ۱۳۸۵

ویژه نامه سایت گل آقا - سایبر

گل آقا ویژه نامه اینترنتی زده
مطلب مرا بخوانید
به نقل از ایسنا و گل آقا
عمران صلاحي در گردهمايي شاعران جهان در چين درباره شعر امروز ايران صحبت مي‌كند
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، انجمن شاعران چين در يك برنامه‌ي 10روزه، شاعراني را از سراسر دنيا گردهم مي‌آورد. در اين گردهمايي كه به مدت 10 روز در سپتامبر (شهريورماه) و به صورت همزمان در دو شهر پكن و كاشغر برگزار مي‌شود، شاعراني ازجمله فارست گاندر و كارولين دوريس رايت از آمريكا، آشوك واچ پي از هند، امجد ناصر از سوريه، وولفگانگ كوبين از آلمان، يانگ ليانگ از نيوزيلند، ويليام بر از انگلستان، ويل تايل و شانگ دلانگ از فرانسه، ماريام فاكوندو از اسپانيا و الگا از روسيه به همراه شاعران ديگري از كشورهاي ويتنام، كره، اندونزي و مالزي شركت مي‌كنند
يكي از محل‌هاي برگزاري اين همايش كه براي اولين‌بار است برگزار مي‌شود، دانشگاه پكن خواهد بود

شانزده ابهام در جمله رییس بانک مرکزی





رييس کل بانک مرکزی گفته : رييس جمهور سه ساعت در روز استراحت می کند . شرق – 5/6/1385


به نظر می رسد احمدی نژاد را بايد به استراحت بيش تر ترغيب کرد . اصولا آدم وقتی به ميزان کافی استراحت کند بهره وری و کارايی بيش تری دارد
خدای نکرده نکند اطرافيان ايشان باعث ِ . . . مانع ِ . . . اصلا به ما چه آقا . سری که درد نمی کند را چرا دستمال ببنديم ؟
نکند کم کاری منصوب شدگان احمدی نژاد و همکاران او باعث شده احمدی نژاد جور آن ها را هم بکشد ؟
آدم ناخودآگاه ياد جمله معروف " کوروش آسوده بخواب زيرا که ما بيداريم " می افتد . منتها با آين تفاوت که بيدار ماندن احمدی نژاد در راستای ادامه راه کوروش نبوده است چرا که اصولا کوروش شاه بوده و شاه بد است . بنابراين احمدی نژاد با بيدار ماندن خود قصد مقابله با کوروش فرمانروای غرب زده را دارد . مبرهن است که چون اسم کوروش در تورات درج شده است او از جمله سياستمدارانی ست که به لابی صهيونيست ها وابستگی داشته
جز وظايف اصلی رييس کل بانک مرکزی ارائه آمار دقيق ساعت خواب رييس جمهور است . نرخ دلار و سکه را که می توان از بازار فردوسی استعلام کرد . رييس کل بانک مرکزی را چه به اين کارهای بی ارزش ؟
به قول يک شاعر معروف لبنانی که با ادامه حمايت دلسوزانه مسئولان نظام چه بسا به زودی جايزه نوبل بگيرد : " ا َی شيطون . . . تو از کجا فهميدی ؟ " اين بيت شعر خطاب به رييس بانک مرکزی سروده نشده و جنبه تزئينی دارد
نکند رييس جمهور اين سه ساعت را در دفتر کارشان ( واقع در نهاد رياست جمهوری ) استراحت می کنند ؟ از آن جا که آمار دقــــــيقی توسط رييس بانک مرکزی ارائه شده احتمالا نامبرده هــــــمـــــراه رييس جمهور بوده , پـــس مــــحل وقوع استراحت (!) در دفتر رياست جمهوری بوده است . سئوال است ديگر . چرا می زنيد ؟
نکته جالب توجه اين است که رييس بانک مرکزی در جمع مردم شهادت داده است که رييس جمهور سه ساعت استراحت می کند . بنابراين غلو يا اغراق نکرده پس در همه ی ساعت ها حواسش به رييس جمهور بوده . بدين ترتيب با يک تير دو نشان زده است چون اين گفته نشان می دهد او هم در همه ی آن ساعت ها بيدار و در کنار رييس جمهور بوده است . اگر مثل حجت الاسلام کروبی درست در موعد مقرر خوابش نبرده باشد
مگر محل کارشان يکی ست که هعيشه رييس جمهور را زير نظر داشته اند ؟ نکند تلفنی هميشه در تماس بوده اند ؟ در اين صورت قبض تلفن بانک مرکزی ديدنی ست
به نظر می رسد می توان ساختمان بانک مرکزی را تخليه و آن را اجاره داد . وقتی رياست بانک مرکزی در طول شبانه روز در دفتر رياست جمهوری ست کارمندان بانک را هم منتقل کنند آن جا . دور ِ همی خوش می گذرد . صرفه جويی هم می شود شايد منظور رييس بانک مرکزی اين بوده که احمدی نژاد سه ساعت در روز و هـشت ساعت در شب اسـتراحت می کند
اگر احمدی نژاد آن سه ساعت را هم استراحت نمی کرد احتمالا الان دهمين خبر خوش هسته ای را هم شنيده بوديم
اين موضوع نشان می دهد درآمد رياست جمهوری هم آن چنان که فکر می کنيم زياد نيست . ساعت کار زياد رييس جمهور نشان می دهد احتمالا ايشان چندشغله است که تا پاسی از شب کار می کند يا به مبلغ اضافه کارش نياز دارد
با گذشت يک سال از فعاليت دولــت و با احتساب 365 روز سال و اين که ايشان روزی سـه ساعت اسـتراحت کرده اند زمان مفيد کاری رييس جمهور را حساب کنيد . پاسخ دادن به اين پرسش کاملا به شخصيت پاسخ دهنده بستگی دارد که نيمه پر ليوان را می بيند يا نيمه خالی آن را
ايشان اعلام نکرده از اين سه ساعت چه مقدار صرف خوابيدن , چه مقدار صرف غذاخوردن , چه مقدار صرف تماشای تلويزيون , گوش دادن به اخبار , مطالعه و . . . می شود ؟ از رييس کل بانک مرکزی انتظار می رود وقتی آماری ارائه می دهد , ريز , مستند و قابل استناد باشد
انتظار ديگری که از ايشان داريم اين است که در فاز بعدی , آمار استراحت ِ معاونان رييس جمهور , وزيران و ديگر وابستگان دولت را هم اعلام کنند تا ملت هميشه در صحنه ايران راحت سر بر بالين بگذارند

۸ شهریور ۱۳۸۵

اسرافيل که سوت می کشد
من تازه می خوابم
جهان ساکت است
و ديگر سربازی برای جنگيدن نيست

۷ شهریور ۱۳۸۵

وزیر ارشاد : ماهواره را بومی می کنیم
وولِک . . . به اخباری که مو به گوش می رسونـَـم گوش وده . اين جا " سی ان ان " بخش بومی فارسی بی لهجه

۳۰ مرداد ۱۳۸۵

عاقبت راستگویی

در مصاحبه با مهم‌ترين روزنامه اسپانيا

ژوزه ساراماگو مخالفان «گونتر گراس» را رياكار خواند

خبرگزاري فارس: «ژوزه ساراماگو» در مصاحبه‌اي با روزنامه «ال‌پاييس» -مهم‌ترين روزنامه اسپانيا- كه روز يكشنبه منتشر شد، در پي اعتراف «گونتر گراس» به عضويت در گروه «اس.اس» از وي حمايت كرد و مخالفان گراس را رياكار خواند


به گزارش خبرگزاري فارس، ژوزه ساراماگو نويسنده پرتغالي رمان «كوري» و برنده جايزه نوبل،با بيان اينكه «وقتي مصاحبه گونتر گراس را خواندم، در ابتدا بسيار شوكه شدم» اظهار داشت: من هيچ‌گاه فكر نمي‌كردم كه گراس بتواند يك روزي در ارتش نازي آلمان باشد، آن هم به طور داوطلبانه
وي افزوده است: اما از واكنشي كه مخالفان اين اظهارات نشان دادند، بيشتر شوكه شدم
ساراماگو در مصاحبه با «ال‌پاييس» گفته است: گراس در آن زمان تنها 17 سال داشته است. اين در حالي‌ است كه او در باقي عمر خود به گونه‌اي ديگر عمل كرده است. آيا سال‌هاي بعد از اين اتفاق به شمار نمي‌آيد؟
ساراماگو كه اكنون 83 ساله است و يك سال قبل از گونتر گراس يعني در سال 1998 جايزه نوبل را دريافت كرده، ادامه داده است: تصور مي‌كنم كه واكنش رياكارانه مخالفان گراس از نبود ژرف‌انديشي آنها ناشي مي‌شود
وي افزوده است: اين‌ كه مي‌گويند «گونتر گراس براي اينكه كتابش پرفروش شود، دست به بيان اين اظهارات زده»، كاملا ننگ‌آور و شرمگينانه است. هميشه هستند كساني كه مي‌خواهند شخصيت‌هاي پرنفوذ را لكه‌دار كنند
پيش‌بيني مي‌شود كتاب «درحال پياز پوست كندن»، اتوبيوگرافي-اعترافات گونتر گراس، كه جار و جنجال بسياري را به پا كرده است، فروش بسياري كند

۲۹ مرداد ۱۳۸۵

عقرب روی پله های ایستگاه اندیمشک

نقد حسین سناپور بر رمان جدید حسین آبکنار
نقد صلاح الدین کریم زاده و امیر آریان را هم در روزنامه کارگزاران 24/05/1385 بخوانید
لینکش را از صدقه سری سایت هوشمند کارگزاران نیافتم
و نقدی غیر حرفه ای تر

۲۴ مرداد ۱۳۸۵

به کجا چنین شتابان ؟

شعبه 76 دادگاه كيفري استان تهران، نشريه كارنامه را لغو امتياز و مديرمسوول آن را به حبس تعليقي محكوم كرد. به گزارش خبرنگار "ايلنا"، قاضي صارمي پس از برگزاري دادگاه اين نشريه و با توجه به اعلام نظر هيأت منصفه مطبوعات، نگار اسكندرفر، مديرمسوول نشريه كارنامه را به يك سال حبس كه به مدت سه سال به حالت تعليق درمي‌‏آيد، محكوم كرد. دادگاه همچنين امتياز نشريه كارنامه را نيز لغو كرد. پيش از اين نشريه كارنامه از سوي هيأت نظارت بر مطبوعات توقيف و پرونده آن جهت رسيدگي به دادگاه ارجاع شده بود. اتهام اسكندرفر در اين پرونده، انتشار مطالب خلاف عفت و اخلاق عمومي عنوان شده بود. پرونده نشريه كارنامه با اعتراض مدير مسوول آن جهت رسيدگي به ديوان عالي كشور ارجاع شده است
هيأت منصفه مطبوعات، لطف‌‏الله ميثمي، مدير مسوول نشريه "چشم‌‏انداز ايران" را مجرم شناخت و مستحق تخفيف در مجازات ندانست. به گزارش خبرنگار "ايلنا"‌‏ هيأت منصفه مطبوعات پس از برگزاري جلسه محاكمه لطف‌‏الله ميثمي، وي را در خصوص اتهام تبليغ عليه نظام، ترويج مطالبي كه به اساس نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران لطمه وارد مي‌كند و نيز اتهام ايراد و افترا به نيروي انتظامي مجرم شناخت و مستحق تخفيف در مجازات ندانست.هيات منصفه‌مطبوعات همچنين مدير مسوول نشريه چشم‌‏انداز ايران را در خصوص اتهامات انتشار مطالب عليه قانون اساسي، انتشار مطالب خلاف واقع، انتشار مطالب الحادي عليه موازين اسلام و ايراد افترا به قوه قضاييه، مجرم نشناخت.لطف‌‏الله ميثمي پيش از اين در پرونده‌‏ ديگري كه در شعبه 76 دادگاه كيفري استان تهران رسيدگي شد، از اتهام انتشار مطالب خلاف واقع به قصد تشويش اذهان عمومي و انتشار مطالبي عليه اصول قانون اساسي از طريق انتشار مطالبي تحت عنوان "سي خرداد 60، واقعه‌‏اي غيرقابل اجتناب" و "چشم‌‏انداز خوانندگان ـ انقلاب اسلامي از ظهور تاكنون" تبرئه شده بود.
همه ی سياستمداران ژوکوند شده اند
گل يا پوچ خوابی که ديده ام
دو خط موازی بود
تو
و " تو از زبان تو "
به هم نمی رسيم
آفتابگردان ها را خواب ديده ام
سرگردان
خورشيد از تاريخ هجری خورشيدی رفته است
کودکان زيادی روی تپه ها " جولان " داده اند
من اين سوی " جولان " ام
تو پشت خواب های من
فقط همين

۲۳ مرداد ۱۳۸۵



بين اين پرانتز
تاريخ مصرف تاريخ تمام شد
سيد حسن نصرمن الله
و فتح . . . قريب نبود

کودکان زيادی در قانا
با اسماعيل پشت و رو شده اند

سليمان هم اگر بود
حرف هيچ حيوانی رادر سازمان ملل متحد نمی فهميد

جانا سخن از زبان ما می گویی

به نظر شما این برنامه ی کوله پشتی حامل کدام نکته ی دندانگیر آموزشی یا فرهنگیست که هر شب و در پر بیننده ترین ساعت به روی آنتن میرود ؟ این فرمول قدیمی برنامه سازی در تلویزیون که آدمی مثلا موفق در یک زمینه را بردارند کنار مجری برنامه بنشانند تا به سوالات تکراری و ثابت او جوابهای قالبی و همیشگی بدهد ، تا کی قرار است هر چند وقت یک بار منجر به ساخت چنین برنامه های گاهی مضحک و گاهی واقعا مهوع شود ؟! لطفا مثل همیشه از یادآوری " مخاطب عام " در تلویزیون استفاده نکنید چرا که من واقعا نمیدانم دیدن مجموعه ای از آدمهای موفق که همگی در غایت ایمان ، اخلاق ، فروتنی و عشق و خانواده دوستی و سایر فاکتورهای ابدی تلویزیون برای نمایش کسی که قرارست الگو باشد ! هستند ، آدمهایی که اگر مرد باشند و سنشان قد بده حتما سابقه ی رزمندگی و حضور در جبهه های حق علیه باطل دارند ( و در غیر اینصورت هم لابد از خانواده ی شهیدند ! ) ، اگر هم زن باشند حجابشان در راستای " خواهرم حجاب تو کوبنده تر از خون شهید است " تنظیم شده و البته دسته جمعی هم کیلو کیلو حرفهای شعاری و نخ نما شده آورده اند که تحویل مخاطب دهند ، آیا عامی ترین مخاطب عام را هم بجای آن الگو برداری که مقصود سازندگان برنامه است ، به ریشخند و تمسخر این همه تشابه و همسانی و کلیشه پردازی نمی رساند ؟
جالب تر اینکه این برنامه برای آنکه دوز تهوع زایی خود را بالاتر ببرد از مجری خود - فرزاد حسنی - هم بهترین استفاده ها را میکند ! جوان ابرو گرفته ی ظاهرا خوش سر و زبان که لابد قرارست مظهر نسل نوینی از مجری های تلویزیون باشد که آمده اند تا خاطره ی مجری گری های کسالت بار سالهای گذشته را از ذهن مخاطب پاک کنند . اما آنچنان به خود شیفتگی حاد مبتلاست که افاضه ی فضل و معلوماتش در این برنامه دیگر عرصه و زمینه نمی شناسد ! از اخلاق و فلسفه و هنر و دانشگاه و ... بگیرید تا برسید به اینترنت و چت و اس ام اس ! فقط مانده که ایشان راجع به فواید گاو در زندگی بشر هم داد سخن دهد !! و باز جالب تر اینکه این آدم که نیمچه استعدادی نشان داده بود در بازیگری ( انصافا در آن مجموعه ی کذایی مسافری از هند نقش آرش را بد در نیاورده بود ) و نمیدانم با طناب چه کسی به چاه مجری گری این برنامه افتاد ، آنقدر خود را مرکز عالم پنداشته که به انتقادات بیشماری که از ابتدای پخش برنامه وجود داشته این چنین پاسخ میدهد : " این حرف ها تنها از یک ذهن بیمار بر می آید " ( جوابی که به
سید رضا شکر اللهی داده بود ) ! خب وقتی بقول خودش " مخاطبین روزی ۴۰۰۰ نامه ی محبت آمیز برای این برنامه می فرستند - " ( کذا ! ) لابد منتقدین جملگی بیمارانی تنگ نظر و حسودند که چشم ندارند این همه موفقیت را ببینند !! ( راستی عدد ۴۰۰۰ آن هم فقط برای نامه ها قدری خنده دار نیست ؟! ) تازه همه ی اینها را باید با خوش رقصی های دائمی اش برای تلویزیونی ها جمع کرد تا به تصویر واضح تری از او و برنامه اش رسید . از اشک ریختن به پای خاطرات مهمان برنامه که از جنگ و جبهه میگوید تا درفشانی های سیاسی عقیدتی که سخت به مذاق بالانشینان رسانه ی ملی خوش می آید و قس علی هذا ! گرچه که این یکی لا اقل از ویژگی های منحصر به فرد فرزاد حسنی نیست ! و در این سالها سخت عادت کرده ایم به رویت این دستمال در دست مبارک بیشتر مجری های تلویزیون . یکی از نمونه های بارزش هم همین رضا جاودانی که بعد از بازی پرتغال و هلند در برنامه ی یک جهان یک جام ، پای برهنه وسط سخن همه می پرید تا دائم تکرار کند که اینها که خود را مظهر تمدن و حقوق بشر ( کذا ! ) میدانند چرا در میدان فوتبال چنین و چنان کردند
سخن ها از این دست بسیار است اما صد حیف که گوشی در رسانه ی ملی بدهکارشان نیست ! و اما راجع به این برنامه ی مستطاب می ماند تنها یک نکته و آن هم اشاره به عادت جاودانه ی تلویزیون است که هر برنامه ای را اگر در یک مقطع زمانی به موفقیت مختصری رسید ، آنقدر سریالی و کشدارش میکند که به معنی واقع کلمه بوی گندش بلند شود ! خودتان بشمرید چند برنامه و مجموعه ی تلویزیونی در سالهای اخیر دیده اید که شماره ی دو و سه شان هم ساخته شد و یکی از قبلی بی مزه تر و لوس تر بودند ؟ واقعا این اصرار جام جم نشینان به حفظ سیاست محدود کردن سازندگان برنامه در دایره ی بستی خودی ها می ارزد به اینکه نتیجه اش برنامه ای چنین دل پیچه آور مثل کوله پشتی باشد ؟

۲۲ مرداد ۱۳۸۵

يک هفته بعد از وارد کردن اتهام جاسوسي اينترنتي به رامين جهانبگلو از سوي روزنامه کيهان، روز گذشته روزنامه جمهوري اسلامي با چاپ يادداشتي با عنوان "در تدارک لشکر انقلاب مخملين" علاوه بر رامين جهانبگلو، چند تن از هنرمندان سرشناس ايران را به عنوان "عوامل شاخه فرهنگي کودتاي مخملين" معرفي کرد. لوريس چكناواريان [آهنگساز]، پرويز تناولي[مجسمه ساز]، كامبيز ـ د [ به نظرميرسدمنظور کامبيز درمبخش، كاريكاتوريست باشد]، پرويز شاپور[کاريکلماتوريست]، آيدين آغداشلو[نقاش]و عليرضا مشايخي، رهبر اركستر سمفونيك تهران از جمله هنرمندان سرشناسي هستند که اين روزنامه از آنها به عنوان "عوامل اين کودتا" نام برده است
سايت روزآن لاین
پرويز شاپور را خدا رحمت کند این جا که می دیدیمش ( در گل آقا برای مثال ) اصلا اهل جنجال نبود حالا باید دید در آن دنیا چه بلایی سرش آورده اند که یاغی شده و قصد کودتا دارد

۲۱ مرداد ۱۳۸۵

اگر خبر زیر را خوانديد و قهقهه نزديد حتما به پزشک مراجعه کنید
به علت حمل تیرآهن هلی کوپتر فدراسیون کوهنوردی سقوط کرد
یک علامت سئوال
برای همه ی تاریخ کافی بود
ابراهیم در دره های اورشلیم
همه ی کودکان جهان اسماعیل بودند
هرچه چشم به آسمان دوختیم
هیچ گوسفندی نازل نشد
تنها جبرئیل
و کاتیوشاهای حزب الله
از پشت ابرها پیدا بود
اولمرت
برای حیات وحش جهان
سلطان بود

۱۸ مرداد ۱۳۸۵

بی پلاکی

دویدم و دویدم
هیچ گرگی نبود
همه خاکریزها به هوا رفته بود
در آسمان یکی نبود

۱۷ مرداد ۱۳۸۵

گفت : بارونيه هوا
گفتم : قشنگ می شه عوضش
گفت : اما ی جوريه
گفتم : اوهوم
گفت : ممنونم . همه چيز خوب بود
کاش می شد بيش تر از اين بمونی
خوب ديگه
قهوه ات سرد شد
مهم فالـشـه نه خودش
خبرم می کنی ؟
لازمه ؟
خوب . . . م م م م م م م
راستی " جاودانگی " را گذاشتم رو ميز اتاقت
- خونديش ؟
رمان ديگه بهم نمی چسبه
کاش . . .
زنگ می زنی آژانس ؟
می رسونمت
نه . اينجوری بهتره
سرده ها
تو ماشينم
برام بنويس کجايی
تو هم اين کار رو بکن
و عکس . . .
برام بنويس آخر قصه ات چی شد
اگه تموم شد باشه
تموم می شه . بالاخره تموم می شه .
چی ؟ عمر من يا قصه ام ؟
لوس نشو .
عمر داستان گذشته . باور کن. کی ديگه داستان می خونه ؟
من
و من . دو مخاطب . بسه ديگه
رمانت رو تموم می کنی
تو که رمان نمی خونی ديگه
قند خونت رو چک کنی ها . هميشه
تو هم بذار موهات بلند شه . مث اون وقتا . به بقيه گفتی ؟
بايد می گفتم ؟
فکر کردم شايد . . .
می فهمن خودشون
کسی هم مگه هست که بفهمه ؟
يادشون می ره
سوزن ريز باران بر ترانه ها
تو از يادم نمی روی
مال کی بود ؟
شعر هم مث قهوه ست . شاعرش مهم نيست . فالـش مهمه
اما شاعرها معروف تر از شعرهاشون می شن
شايد . . . ديگه بايد برم
نمی دونم ديگه کی يا کجا می بينمت
- يا اصلا می بينيم هم رو يا نه
يا اگه ديديم رومون رو می کنيم اون ور يا نه
يا اگه رو برنگردونديم اون يکی به يادمون مياره يا خاطره هم نشديم
يا اگه خاطره شديم خوبيم يا بد
خداحافظ
. . .
. . .
. . .
نمی خوای بگی ؟
. . .
باشه
مواظب خودت باش
. . .
خدانگهدارت

۱۵ مرداد ۱۳۸۵

تیم فقط تیم قایقرانی لرستان


در افتتاحيه اولين دوره مسابقات قهرماني بانوان كشور كه با شليك طپانچه توسط شهردار تهران در ورزشگاه آزادي تهران آغاز شد، قايق 22نفري بانوان استان لرستان در درياچه آزادي واژگون شد. به گزارش فارس، صبح امروز در مسابقات 1000 متر دراگون بوت هنگامي كه 3 تيم، تهران، توابع تهران و استان لرستان به مرحله پاياني رسيدند، تيم استان لرستان كنترل قايق خود را از دست داد و تمامي سرنشينان آن به داخل آب سقوط كردند. عمق محلي كه قايق استان لرستان در آن واژگون شد، بيش از 4 متر بود و تمامي اعضاي اين تيم فاقد جليقه نجات بودند. همچنين تعدادي از اعضاي تيم نيز شنا بلد نبودند!بلافاصله قايق غريق نجات به كمك حادثه ديدگان شتافت و تمامي اعضاي تيم 22 نفره استان لرستان را نجات دادند. اعضاي تيم به شدت ترسيده و تا حدودي كنترل خود را از دست داده بودند، ولي خوشبختانه در اين حادثه هيچ فردي آسيب نديد و در حال حاضر حال تمامي اعضاي تيم مساعد است. كمك داور اين دوره از مسابقات گفت:بايد قبل از اينكه اين افراد در اين دوره از مسابقات شركت كنند، بايد از تمامي آنها تست شنا گرفته شود، ولي متاسفانه از اين افراد و چند تيم ديگر تست شنا گرفته نشده بود!وي علت اين حادثه را ناآشنايي اعضاي تيم لرستان به درياچه ‌آزادي دانست و گفت: علت ديگر وقوع اين حادثه سرعت بالا و ناتواني در كنترل قايق بوده است. وي اضافه كرد: اعضاي تيم مي توانستند با نگه داشتن 2 طرف قايق از واژگوني آن جلوگيري كنند ولي اين كار را نكردند. گفتني است افتتاحيه اولين دوره مسابقات قهرماني بانوان كشور با حضور 11 تيم از سراسر كشور آغاز شد

۱۴ مرداد ۱۳۸۵

باد از این قصه رفت
باداباد
سرباز از این قصه رفت
ساق پای تو کم کم به این قصه دراز می شود
من دارم از جنگ به ساق پای تو می آیم

۱۲ مرداد ۱۳۸۵

سیب ِ اول از دهان تو لغزید و بوم
جاذبه مرا گرفت
و تو از تمام درخت ها جوانه زدی
این قصه
به پای جاذبه ی تو نمی رسد
برگی ست تحفه ی کسی که تحفه نیست
و از الفبای حال ساده
تنها دوستت دارم را از بر است
سیب باید همان اول خورده شود
وگرنه می گندد
و گندیده ی هیچ سیبی حتی تو
جاذبه ای هم نخواهد داشت

۹ مرداد ۱۳۸۵

دعا در سکوت

یک دقیقه سکوت برای اکبر
يک دنیا دعا برای احمد و دیگران

۶ مرداد ۱۳۸۵

به نظر می رسد بعد از تعطيلی هفته نامه گل آقا و بچه ها گل آقا نويسندگان اين دو نشريه جذب آموزش و پرورش شده اند چون وزير آموزش و پرورش گفته : برخی بخشنامه های آموزش و پرورش خنده دارند

۴ مرداد ۱۳۸۵

اسکلت زنی متعلق به دوران مادها از دل بیستون بیرون آورده شد
با پوشش اسلامی يا زبانم لال بی پوشش اسلامی؟

۲ مرداد ۱۳۸۵

یکم
سالگرد درگذشت الف بامداد است . به یاد او یک دقیقه هر شعری که از او در خاطرتان مانده را خوانده یا زمزمه کنید
دوم
امروز چهار شعر من در نشريه " نامه " منتشر شد . ویژه نامه اش را بخريد و بخوانید
سوم
از رضا ساکی معذرت می خواهم چون برداشتم اشتباه بود فکر کردم اشاعه سانسور در برنامه آن ها شکل گرفته . امروز تلفنی این موضوع را تکذیب کرد . من هم بر طبق قانون مطبوعات تکذیبیه را چاپ می کنم

۲۹ تیر ۱۳۸۵















کدام شاخه ی زیتون
چشم تو را
همه ی این راه ها به جنگ
ختم به خیر نمی شویم
عروس زخمی آسیا
حالا
آرام آرام گریه می کند
رفیق حریری مرده است
ابو جوزف مرده است
و تنها مرگ
دارد در حوالی جونیه زندگی می کند
عسرائیل ( ! ) تا بیروت بال کشیده است
عکس : بیروت - بهار هشتاد و پنج

۲۷ تیر ۱۳۸۵

اول
ا
به کوشش جلال سمیعی و دوستانش امروز اولين جلسه نقد و بررسی فیلم های طنز بود . قرار است آخرین سه شنبه هرماه در حوزه هنری - تالاراندیشه فکر می کنم - این برنامه اجرا شود
باید از جلال و تک تک دوستانش تشکر کنم
دوم
رضا ساکی در شبکه جوان راديو برنامه ای دارد که بسیار شنیدنی ست . اما متاسفانه امروز موضوع این برنامه مرا حیرت زده کرد . نفهمیدم چرا سئوال برنامه طوری بود که منجر به اشاعه و تبلیغ سانسور می شد . این که یکی از صدای دیگری خوشش نمی آيد یا بنا به مسائل فنی با خواننده ای مشکل دارد یا فکر می کند ترانه ایراد دارد و سبک است و . . . یا به هر علت دیگری دلیل نمی شود که به خودش این اجازه را بدهد که بگوید من اگر می خواستم مجوز بدهم به فلانی و فلانی و فلانی مجوز نمی دادم . رضا جان تو را به خدا دور شو از تکریم سانسور. همین مجوز ندادن ها باعث سلب مجوز داشتن روزنامه و حزب و کتاب و راهپیمایی می شود
مردم هم که . . . ای . . . بگذریم
سوم
اگر چهره ام درهم است و اخم کرده ام . اگر حوصله کسی را ندارم . اگر . . . به خاطر این است که شنيدم مازیار از همسرش جدا شده . دلم برای مازیار می سوزد . دلم برای مازیار تنگ شده
چهارم
خیلی بد است که آقای مجری برنامه , دو نفر از بهترین خوانندگان روز ( آرش و بنيامین ) را اینچنین و با الفاظ تمسخرآميز مورد خطاب قرار دهد . به هر حال این دو , تا بام موسیقی پاپ رفتند . بنیامین تا آلمان و لس آنجلس هم شنونده دارد و آرش هم که ديگر جهانی شده و آثارش در شبکه های جهانی پخش می شود . چه ما دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم

۲۶ تیر ۱۳۸۵

نگاهى به رمان عقرب روى پله هاى راه آهن انديمشك


مصاحبه حسین آبکنار با شرق
به خدا هرکس این کار آبکنار را نخواند یا بخواند و بگوید خوب نیست کمی تا قسمتی تعطیل است . این حرف یک ادعای فاشیستی ست که منتها فکر کنم درست باشد
بعد هم نقد حسن محمودی را بخوانید

۲۵ تیر ۱۳۸۵

















پرده های عروس را سرخ از باران باران گلوله
از آسمان حيفا نقل می ريزد
هميشه یکی می سوزد یکی می بازد

۲۴ تیر ۱۳۸۵

با سایه ی خودش خوابید زن
که از دهن افتاده بود روی سینه اش
و خون . . . بالا نمی آورد ســَر
که سايه از چشم هاش
بريزد روی پستانکی
که تا همیشه ی خدا / در دهان مرد
که ماسيده سایه اش روی استخوانی . . . ئ
توی زخمش گذاشته زن

۲۳ تیر ۱۳۸۵

وزیر کشور گفت : تزلزل در دستور کار دولت نیست
این بی ناموسی ها فقط از دست شیطون برمی آید

۲۱ تیر ۱۳۸۵

لینکدونی

در مورد عباس کیارستمی و فوتبال
در مورد بوسه ی مشکوک ولادیمیر پوتین از یک پسر
فیلم ضربه غیورانه زیدان به ماتراتزی

۲۰ تیر ۱۳۸۵

زنان مصنوعی


هانس بلمر را به خاطر طرحهای اروتیک و عروسکهای تکه تکه شده اش میشناسند. هانس بلمر هنرمند عاصی دوران خود است که همیشه مورد سانسور قرار گرفته است. او به خاطر طرحهای اروتیکی که میکشید در آلمان مورد سانسور قرار گرفت. در دوران جنگ جهانی دوم، بلمر به فرانسه گریخت و ساکن آنجا شد. برای بلمر اروتیسم گاهی به منزله ی رهایی ناخودآگاه جسم در خصوصی ترین لحظات زندگی است. در کارهای هانس بلمر اروتیسم به شکل نمادی از روابط خودآزاری و دیگر آزاری (یا سادو/مازو) در جامعه نیز جلوه گر میشود. طرحهای اروتیک او در عین بی پروایی بسیار قوی و شعرگونه اند. هانس بلمر بر اساس آثار مارکی دوساد و ژرژ باتای و مونتاین طرحهایی کشیده است و عروسکهای تکه تکه شده اش نیز به شیوه ای نمادین بردگی جنسی زنان را همچون عروسکان مصنوعی نشان میدهد. زنی بی سر که همه ی اعضاء بدنش چیزی جز مجموعه ای از آلت تناسلی نیست، جز عروسکی برای بازی و سرانجام تکه تکه کردن چه چیز دیگری میتواند باشد؟ زنی بی سر که به تپه ای از پستان شبیه است، آیا تصویری از انسان است؟ عروسک بی مغزی که در سر فقط یک آلت تناسلی دارد آیا نمودی از انسان است؟ نگاه انسان به انسان همچون ابرازی جنسی و عروسکی برای بازی و در نهایت آن بازی کودکانه و خشن و شکنجه انسان به صورت تکه تکه کردن عروسک چه معنایی میتواند داشته باشد؟ در آثار هانس بلمر زندگی و مرگ و سکس را به صورت یک بازی خشن کودکانه نمودار میشود. هانس بلمر امکانات بسیار جسم در برابر تخیلی بیمارگونه را نشان میدهد و عقده ها را به معرض نمایش میگذارد. عروسکهای تکه تکه شده ی هانس بلمر بازتابی از مثله شدن و شکنجه ی جسم انسان توسط انسان، در دوران سطله نازی هاست
منبع

جهاد زیدانی

رييس کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس‌‏هفتم در نامه‌‏ای خطاب به کاپيتان تيم ملی فوتبال فرانسه از وی به دليل حرکتش در بازی فينال در مقابل ماتراتزی بازيکن ايتاليايی تشکر کرد
به گزارش" ايلنا" در نامه علاء‌‏الدين بروجردی خطاب به زين‌‏الدين زيدان آمده است:جناب آقای زيدان!کاپيتان تيم ملی فوتبال فرانسه،با خرسندی علاقمندم مراتب احترام و سپاس خود را از دفاع بهنگام شما از حيثيت انسانی و اسلامی خويش در برابر توهين ظالمانه و تهمت بناحق يکی از اعضا تيم رقيب در مسابقات پايانی فوتبال جام جهانی به شما اعلام نمايم
عکس‌‏العمل منطقی شما از اين منظر بسيار قابل توجه است که اولا يک مسلمان نه تنها تروريست نيست بلکه شعار اصلی او که سلام است، بمعنی صلح است که روزانه صدها ميليون مسلمان آن را اعلام می‌‏کنند { احتمالا به روش زیدان } و ثانيا بازی‌‏های جام جهانی صحنه همدلی و همبستگی ميان کشورها و ملت‌‏ها است که به هيچ وجه نبايد به شعارهای غلط و اتهامات ظالمانه آلوده شود.در پايان انتخاب شما را بعنوان بهترين بازيکن مسابقات جام جهانی به جنابعالی و تيم ملی فوتبال فرانسه تبريک می‌‏گويم
با آرزوی تندرستی و موفقيت شما
رييس کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس شورای اسلامی
بدين ترتیب زین پس به این روش دفاع کردن می گوييم جهاد به سبک زيدان
حالا جالب اینجاست که ماتراتزی گفته
من پيراهن او را برای چند ثانيه گرفتم و سپس وی به سمت من برگشت و بر سرم فرياد کشيد و با نگاهی تحقيرآميز به تمسخر به من گفت:« اگر پيراهنم را می‌خواهی، بايد تا آخر بازی صبر کنی! اين درست است من به او بی‌احترامی کردم.» از او پرسيده شد که آيا به مادر يا خواهر زيدان توهين کرده‌ای که ماتراتزی گفت:« دشنامی را که به او دادم را شما بارها شنيده‌ايد و پس از آن به يک باره من به روی زمين افتادم. من هيچ گاه او را تروريست نناميدم. من در مورد تروريست هيچ‌چيز نمی‌دانم و از آن بی‌اطلاع هستم.» وی در ادامه افزود: من اسمی از مادر زيدان نبردم، چرا که از چهارده سالگی مادرم را از دست داده ام و برای من مادر جايگاه بالايی دارد
همچنین روزنامه انگليسی گاردين اتهام خود به مارکو ماتراتزی مدافع ايتاليايی را از پايگاه اينترنتی خود محو کرد
گاردين در ابتدا اعلام کرده بود که ماتراتزی به زيدان توهين های مختلفی از قبيل تروريست کرده ، ولی در ويرايش های بعدی اين مطلب به کلی از پايگاه اينترنتی گاردين محو شده است. زيدان تاکنون درباره اين حادثه سکوت اختيار کرده و وعده داده ناگفتنی های ديدار نهايی جام جهانی را در فرصت ديگری اعلام خواهد کرد
بدین ترتیب به نظر می رسد ضایع ترین شخص این قضیه رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس باشد که خودش را نخود آش کرده و به خاطر یک موضوع پیش پا افتاده نامه تشکر داده است . قیافه برادر زیدان پس از خواندن نامه جالب خواهد بود . احتمال تبری جستن زیدان از نماینده مجلس ما بسیار است

۱۸ تیر ۱۳۸۵

جادوی فوتبال در شب جنبش دانشجویی




























در شب هجدهم تیرماه از همه ی دانشجویان پوزش می خواهم که به جای نوشتن مطلبی برای آنان به جام جهانی و ایتالیای باشکوه می پردازم . چه می شود کرد . از فردا دوباره فرصت خواهیم داشت تا با چهره هایی عبوس درمورد سیاست و جامعه حرف بزنیم . اما امشب ... همین دقایقی پیش ... اصلا نمی دانم الان که این نوشته را تایپ می کنم زنده ام یا نه . در پوستم نمی گنجم . از 1982 انتظار چنین شبی را داشتم . بیست و چهار سال انتظار و سرانجام فتح جام . زنده باد ایتالیا زنده باد لیپی زنده باد کاناوارو ...بوفون...توتی ...الکس و دیگران
VIVA ITALIA . . . VIVA

۱۷ تیر ۱۳۸۵

بازی بدون توپ - برای طرفداران برزیل















خدا خيرشان بدهد عکاس ها را که انچه از سيمای وطنی نمی بينيم از آنجلينای غيروطنی می بينيم . همين يعنی جام جهانی . به اين می گويند بازی بدون توپ . به پایان کارناوال جهانی چیزی نمانده است . ان چه برای ما ماند روسیاهی ذغال بود و . . . بگذریم

ایتالیای باشکوه


































اگر فرداشب خبری از من نشد بدانيد ايتالیای باشکوه من باخته و من یا در مرده شوی خانه ام یا در بیمارستان . ایتالیای باشکوه من می تواند باز بر بام فوتبال جهان بایستد
منتظریم ما . بتاز و با جام به خانه ات برگرد

خواب های مردی در خيابان بعدی

گنجشک ها از سيم به کدام خواب پريدند

که هر چه می گويم الو

هيچ گنجشکی لرزش نمی گيرد

اين همه آدم کجای خيابان بود

که وقتی آمدم کسی نبود که بگويد نيا

نه کنار باجه ی تلفن

که زنگ زده بود گوشی اش شايد

نه حتی پشت سرم که هميشه عده ای حرف می زدند

سکه ام يک رو دارد

هميشه خط روی خط

که نمی افتد اصلا شماره ات به دستم

تا بگويم چه قدر تنگ شده کفش هايم

که قدم از قدم بر نمی دارم ديگر

نه به سوی تو

نه به آن سوی خيابان که ايستاده عروسکی

و بوق . . . بوق

سوار هم که نشوی

من از دلـشـوره ی کسی که در خواب تو می آيد

خوابم نمی برد

۱۶ تیر ۱۳۸۵



بالاخـــــره ما نفـــــهـــميـــدیم دم خـــــــــروس را باور کـــــنيم -حجاب - یا قــــســم حــــضرت عـــباس را - پـــــــــرچم اسلامـــــی- . این هـــــم عــــکســـی بـــرای این که نگـــــویید من ایتالیا را به ایران ترجیح می دهم . نخیر زبانم لال اگر این طور باشد

۱۵ تیر ۱۳۸۵

VIVA ITALIA


نمی دانید چه کیفی می دهد تیم همیشه محبوبتان که از سال 1982 به آن دلبسته اید با اقتدار و با شکوه برود فینال
ایتالیای باشکوه از خواب برخاسته است

۱۴ تیر ۱۳۸۵

دوباره می سازمت . . . وطــَ

با توجه به اینکه در این کشور همه ی امور در جهت رشد وتعالی طنز است و به ويژه تلاش مديران و مقامات مملکتی چشمگیر و بدون چشمداشت بوده پیشنهاد می شود حالا که دیگر وطن را نمی شود ساخت لااقل شعارمان را به " دوباره می سازمت وطـــنز " تغییر دهیم

۱۱ تیر ۱۳۸۵

شورای امنيت مخالف انتشار روزنامه ايران نيست وزير کشور
وزارت کشور مخالف انتشار روزنامه ايران نيست معاون وزير
قوه قضاييه مخالف انتشار روزنامه ايران نيست سخنگوی قوه قضاييه
دادگستری مخالف انتشار روزنامه ايران نيست دادستان
وزارت ارشاد مخالف انتشار روزنامه ايران نيست وزير کشور
در بين نمايندگان مجلس کسی مخالف انتشار روزنامه ايران نيست جمعی از نمايندگان

بدين وسيله از عمه ی گرامی ام تقاضا می شود دست از لجاجت برداشته , اجازه دهد روزنامه ایران منتشر شود تا پشت سر بنده و عمه ام دعای خير هموطنان نباشد

گنه کرد در برلین پکرمنی .........به داکا زدند بر سر دیگری

پس از شكست آرژانتين مقابل آلمان حداقل 20 نفره كه شامل نيروهاي پليس نيز مي شدند در درگيري ها زخمي شدند
به گزارش گروه فوتبال خبرگزاري ورزش ايران (ايپنا) و به نقل از رويترز؛ جمعه شب اداره برق شهر نظم الدین توسط صدها هوادار فوتبال مورد حمله قرار گرفت
پليس سعي مي كرد با ضرب و شتم هواداران عصباني آنها را متفرق كرد
بنگلادش در جام جهاني حضور ندارد ولي مردم 140 ميليوني اين كشور به بازي هاي تيم هاي ملي آرژانتين و برزيل حساسيت دارند
پليس اعلام كرد بيم از آن دارند كه هيجان مسابقات جام جهاني در ساير بخش هاي پايتخت و ديگر شهرها ادامه داشته باشد

۹ تیر ۱۳۸۵

لطفا گنجینه های ملی و بشری ما را بذل و بخشش نکنید! - کمیته بین المللی نجات آثار دشت پاسارگاد
اعلامیه کمیته بین المللی نجات در ارتباط با حکم دادگاه فدرال ایالت «ایلینو» ی آمریکا
هموطنان عزیز بر اساس خبر خبرگزاری ها قاضی «بلنک منينگ» دیروز در دادگاه فدرال آمریکا در ایالت«ایلینوی» حکم داده است که بازماندگان قربانیان یک بمب گذاری در اسراییل می توانند گنجینه های باستانی ایران در موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو را به عنوان غرامت دریافت کنند.از آنجایی که وکیل این بازماندگان این بمب گذاری را کار گروه حماس می داند و دولت ایران را به عنوان حامی گروه حماس معرفی کرده است از دادگاه خواسته تا آثار باستانی گرانبهایی را که در موسسه شرق شناسی شیکاگو است به عنوان غرامت به بازماندگان قربانیان بدهند.این آثار باستانی در سال 1930 و در حفاری های تخت جمشید به دست آمده و فعلا و به طور امانت در اختیار موسسه شرق شناسی دانشگاه شیگاگو قرار گرفته است.کمیته بین المللی نجات پاسارگاد معتقد است که آثار باستانی و گنجینه های ملی و بشری ما متعلق به ملت ایران است و بذل و بخشش ثروت های این مردم به هر بهانه ای، و حتی اگر به دلیل سیاست های غلط آن حکومت باشد، ناعادلانه و خلاف اصول حقوق بشر است. ما همزمان با نوشتن نامه هایی به سازمان ملل و سازمان یونسکو از کلیه حقوقدانان ایرانی مقیم آمریکا تقاضا داریم که ما را در تهیه دادخواست هایی اعتراض آمیز نسبت به حکم دادگاه فدرال ایالت «ایلینوی» یاری دهند. و شما هموطن گرامی نیز می توانید، با صرف اندکی وقت، اعتراض خود را به سازمان ملل متحد، سازمان یونسکو و همچنین به دفاتر مقامات آمریکایی (از دفتر ریاست جمهوری گرفته تا دفاتر سناتورها) بفرستید
فراموش نکنید که این گنجینه ها متعلق به شماست و بی توجهی به آن ها، به معنی بی توجهی به فرهنگ و هویت ایرانی ـ بشری خودتان است
با مهر و احترام
بیست و هشتم جون 2006کمیته بین المللی نجات آثار دشت پاسارگاد
فکس و ایمیل دفتر یونسکو
Fax:33-1-45 68 55 96
تلفن و فکس و ایمیل سازمان ملل ـ آمریکا
Phone: +1-212-557-3161
Fax: +1-212-557-3165
تلفن و فکس و ایمیل سازمان ملل ـ اروپا
phone: +49-228-965 0510
Fax: +49-228-963 8206

۷ تیر ۱۳۸۵

در صورتی که مادر , مشخص و حی و حاضر باشد اينجانب اعلام آمادگی می نمايم

۴ تیر ۱۳۸۵

علیخانی نماینده قزوین گفت : آقای احمدی نژاد اگر مصوبات دولت در قزوین اجرا نشود ما قزوینی ها غیر از استان های دیگر هستیم به سراغتان می آییم و یقه تان را می گیریم
روزنامه همبستگی
آقا به این جماعت پشت نکنید . این ها با بقیه فرق دارند آقا
وزیر اطلاعات : نباید دایره خودی ها تنگ شود
گشاد کردن دایره خودی ها پذیرفته می شود
یک بازجوی خودسر ِ سابق

۲ تیر ۱۳۸۵

توپ

به همت رضا ساکی امروز از ساعت 6 تا 8 جشنواره طنز ورزشی ( ویژه جام جهانی ) در شبکه رادیویی جوان برنامه توپ برقرار بود
رضای عزیز دیروز زحمت کشید تلفن کرد صدای من و عده ی دیگری از طنزپردازها را ضبط ( با مصادره فرق دارد ) و سپس امروز در برنامه پخش کرد . اگر بشود صدا را می گذارم در وبلاگ
رضا رفیع طبق معمول بهترین طنز را ارائه کرد . امیدوارم صداو طنز من هم مقبول افتاده باشد . فعلا مکتوب شده طنزی را که از شبکه جوان خواندم اینجا می نویسم
من از تیم ملی فوتبال متشکرم
چون با کسب این نتایج باعث شد
نظم جامعه به هم نخوره . شیشه ها شکسته نشه . ( جوانان کتک نخورند و دستگیر نشوند ) * آمار سکته قلبی افزایش پیدا نکنه . اعتقاد به جادوگر به ویژه از نوع ایرانی - آسیایی اش کاهش پیدا کنه . ساعت خواب مردم به هم نخوره . . . حیف که جناب ساکی فرمودند هژده کلمه وگرنه این قدر این تیم جای تشکر داشت که حالا حالا ها باید تشکر می کردم
این بخش دچار سانسور هماهنگ شده با گوینده شد تا مثل جوانان کتک نخوریم و دستگیر نشیم

۲۸ خرداد ۱۳۸۵

مرثيه ای برای تـَــره و بابای حسنی

چه روزهای بدی ست اين روزها . هرچه منتظر خبری , اتفاق خوشايندی , چشم به راه پيغامی پسغامی . . . انگار خاک پاشيده اند
اول از همه مانا . دادگاه انقلاب و درخواست اشد مجازات . نمی دانم . نه آن وقت که گرفتندش فهميدم . نه حالا که می گويند برايش تقاضای اشد مجازات کرده اند می فهمم منظورشان از اشد مجازات چيست . به خدا کافی ست او را در اين سرزمين رها کنند . در زندان را باز کنند و بگويند بفرما . همين که بين اين مردم اين جماعت سالوس زندگی کند برايش اشد مجازات است . و مگر نه اينکه او تا به حال هم به اشد مجازات جرمی که مرتکب نشده رسيده است ؟
همين ها که يقه پاره می کنند که مانا را مجرم قلمداد کنند در سوی ديگر اين ميدان در پی متهم کردن علی دايی هستند . به نفوذ داشتن ( هرچند که نفوذ داشتن جرم نيست ) و به وابسته بودن به حکومت ( که من نمی دانم چرا حکومت با هر که بد است او را مزدور اجنبی می داند و مردم و اپوزيسيون با هرکه بد هستند او را دولتی و وابسته به حکومت قلمداد می کنند ) اين از هنرمند ما اين از ورزشکار مطرح ما
زمانه است ديگر . يک روز می بينی نشريه ای روی پيشخوان دکه های مطبوعات نشسته به نام " بچه ها گل آقا " و می شنوی که گل آقای دوست داشتنی ( روحش شاد ) در هرجلسه ای هر نشستی هر جا که حرفی می زند می گويد اگر همه ی فعاليت های مجله هم تعطيل شود باز بچه ها گل آقا را منتشر خواهد کرد . يک روز زنگ می زنند که بعد از جلسه تحريريه ماهنامه بمانيد جلسه ديگری است و می مانی و می بينی مجلس ختمی است بر يادگار گل آقا
کلاغ پر . گنجشک پر . تيم ملی . فرهنگ و هنر . غرور و بچه ها گل آقا پر
همين ديگر خبر کوتاه است . مثل خبر فوت آدمی . جان داشت مجله و مثل ما نفس می کشيد . اين را خود پوپک می دانست و برای همين در مجلس سوگ مجله گريست
وقتی کيومرث خان صابری " گل آقا " را تعطيل کند پوپک هم حق دارد فرزند دلبند خويش را قــربانی کند . از قديم گفته اند : " تره به تخمش می ره . . . حسنی به باباش " . مجله داری سخت است چون تيراژ کتاب در اين سرزمين , 1500 نسخه است و اگر دارد 700 کتابخوان برای هر کتاب داشته باشی . مجله داری سخت است چون مردم دوست دارند برای دريبل های جادوگری که اخلاق ندارد , شهرياری که غرور زيادش آدم را ديوانه می کند و هلی کوپتری که پرواز در آلمان را از ياد برده , هورا بکشند نه برای عمران صلاحی که با وجود پادرد خودش را به جلسه می رساند يا منوچهر احترامی عزيز که بی شيله پيله است و . . . انتظاری بيش از اين هم نمی رفت . هفته نامه خصوصی بچه ها گل آقا به طور موقت ( شايد مثل موقت بودن توقيف روزنامه های اصلاح طلب ) تعطيل شد . ماهنامه هم به زودی تعطيل می شود . اين نياز به پيشگويی ندارد وقتی می بينی شبکه های شوهای اصغری اين قدر مخاطب دارند . سينماها ورشکسته می شوند
در سرزمينی که رنگ چشم های آنجلينا جولی از کتاب های کوندرا مهم تر است تعطيلی مجله ای فرهنگی به خاطر مشکلات مالی چيز دور از ذهنی نيست
با همه ی انتقادهايی که از " بچه ها گل آقا " داشتم حالا احساس می کنم تکه ای از گوشتم را کنده اند . سخت است زندگی . اما حالا مادرها می توانند به جای خريدن مجله بچه ها گل آقا پفک بخرند و بدهند دست بچه ها
زندگی است ديگر . جهان ديگری در حال شکل گيری ست . جهان چهارم . ما بنيان گذار اين جهان خواهيم بود
اما قبل از آن مايلم دست پوپک و امير داوودی را بفشارم و اعلام نمايم مثل همه ی روزهای اين 15 سالی که از ورودم به دايره اذناب گل آقا می گذرد آماده هرنوع همکاری با آن ها می باشم
اين گوی و اين ميدان

۲۷ خرداد ۱۳۸۵

ابر قدرت

سيد محمد خاتمی ( رييس جمهور سابق ) گفته است در صورت نياز جامعه به قدرت باز می گردم . برای من اين سئوال پيش می آيد که اولا در صورت نياز جامعه به چه چيزی ايشان برمی گردند ؟ و دوم اين که اصلا مگر ايشان قدرتی هم داشتند که به آن برگردند ؟

۲۵ خرداد ۱۳۸۵

شیر و خرگوش

شير هويج نمی خورد .
ما از گربه ملوس به شير بيدار تبديل شده ايم
ما قبلا هم خرگوش ملوس نبوديم بلکه ما را گربه می خواندند .
حالا تازه ما شير شده ايم . شير خفته ای که بيدار شده است
هيچ شيری حتی اگر از گرسنگی بميرد هويج نمی خورد چه برسد به زمانی که کاملا سير است .
هويج ها در راهند ولی بايد به هويج خوارها که کم هستند بگوييم مواظب دندان هايشان باشند چون وسط هويج ها ميله آهنی گذاشته اند
اين ها گفته های يک مسئول يا نگهبان باغ وحش نيست . يک نويسنده ی کتاب های کودکان هم اين حرف ها را نزده . انيميشن سازان ( پويا نمايی گران ) ما هم اينقدر ريز به مسائل شيرها و هويج ها احاطه ندارند . گفته های بالا از مهدی کلهر نماينده رييس جمهوری در شورای نظارت بر صدا و سيما و در رابطه با مسائل ايران است . دنبال پرتقال فروش هم نگرديد . گشتيم نبود

۲۴ خرداد ۱۳۸۵

ژن ِ لمپنيسـم در تارو پودهای ايرانی

يک اتومبيل گران قيمت از کنار خودروی شما رد می شود . شيشه پايين است . زن شيکی که پشت فرمان نشسته پاکت خالی چيپس را از پنجره پرت می کند بيرون

از خيابان يک طرفه ای رد می شويد خيل ماشين هايی که ورود ممنوع می آيند . دوبله پارک می کنند و . . . آزارتان می دهد
سر خيابان دعوا شده . همه تماشاچی زد و خورد خونين دو جوان هستند
پيرمردی سوار اتوبوس می شود . هيچ کس حاضر نيست جايش را به او بدهد
همه سعی دارند در صف زرنگی کرده و نوبت را رعايت نکنند
دروغ جزئی از زندگی ما ايرانيان شده

در حال عبور از خيابان انقلاب هستيد . يک پيکان جوانان قديمی که درهای زنگ زده ای دارد از روبرو می آيد . مرد مسافرکش زيرسيگاری ماشين را از شيشه بيرون می آورد و خالی می کند

استاد دانشگاه بعد از غيبت های مکرر درحالی که چند دقيقه ای است نمره 3 يک دانشجوی دختر خوش بر و رو را با ده و نيم عوض کرده التماس های پسر دانشجويی را که 9.5 آورده نمی شنود . او ته سيگارش را پرت می کند روی سنگفرش سالن دانشگاه و بی اعتنا رد می شود .

راننده ای کنار خيابان می ايستد . از ماشين پياده می شود و می نشيند توی جوی آبی که خشک است . زيپ شلوارش را پايين می کشد و قضای حاجت می کند


فرح زنی است که همه ی جمع دارند از او تعريف می کنند . فرح از خانه خارج می شود . زن ها شروع می کنند پشت سر فرح حرف زدن


ساسان می گويد فلانی دزد است و کلی از بانک اختلاس کرده . می پرسم دليلی داری می گويد معلومه ديگه . دليل نمی خواد

می گويم ميترا تا زير فلانی نخوابد دست بردار نيست . ببين چقدر موس موس می کند . می پرسد "چطور ؟ من فکر نمی کنم ها . " می گويم : معلومه ديگه . بايد مرد باشی تا اينها را بفهمی

بهادر همين طور که با تو صحبت می کند چند بار آب دهان می اندازد توی خيابان

سبزی فروش محله , سبزی گنديده ها را خالی می کند توی جوی آب . راه آب می بندد . تمام خيابان پر از آشغال و آب جوی است

شهاب که تازه از ملاقات با دختر جوان و بيوه ای برگشته به دوستش می گويد نمی دانم چرا وضع لباس پوشيدن زن ها اينطوری شده . دولت بايد جلوی فساد را بگيرد


فرامرز که در قمار کلی پول به شيوا که دوست دخترش است باخته در خانه به زنش فشار می آورد که چون وضع مالی شان خراب است از دعوت کردن خواهرهايش صرف نظر کند . او می گويد در ضمن تا وقتی اون مرتيکه باهات همکاره حق نداری بری سر کار

مرد در جواب بچه که می پرسد چرا با تبر به جان درخت های جنگل می افتد می گويد درخت واسه قطع کردنه ديگه
مهسا که با پزشک متاهلی روی هم ريخته نزد دوستانش از ناپاکی و فساد در جامعه سخن می گويد و به بی توجهی مسئولان اعتراض دارد

پسر جوان به برادرش می گويد : " بچه ها امروز 3000 تومان دادند بستنی بخرم براشان . 500 تومان را دودر کردم برای خودم رانی خريدم . يک حالی داد

مردی که تا چند دقيقه قبل از رسيدن به خانه سعی می کرده دختری را سوار کند و دلش برای عريانی های بدن او غنج می رفته در جمع دوستان و خانواده از پوشش زنان دفاع می کند و می گويد دوست ندارد ناموسش در ساحل دريا با لباس غير پوشيده حاضر شود

بچه تلفن را برمی دارد و می گويد سلام عمو . مرد اشاره می کند که بگو نيستم
معلمان را برای آموزش جديدترين علوم روز به دوره ای آموزشی می فرستند . در پايان دوره آزمونی برگزار می شود . اکثر معلم ها برای نمره گرفتن فکر تقلب هستند
در زمينه آمار خيانت آمار تجاوز آمار سرقت آمار زد و خورد آمار خشونت های خانوادگی و . . . پيشتاز جامعه بشری هستيم
. . .

اين ها خصوصيات اخلاقی ما ايرانيان است . سعی کردم از ساده ترين مثال های فرهنگی اين مملکت صحبت کنم . ما مردم خوبی نيستيم . صداقت را که فراموش کرده ايم هيچ . وجدان و قدرشناسی را نيز از ياد برده ايم . حالا وقتی اين جماعت – من هم يکی از آن ها – درباره فوتبال صحبت می کنند چه انتظاری داريد ؟ روزنامه شرق از سخت ترين منتقدان علی پروين بود . امروز اما در چرخشی رياکارانه آرزو می کند کاش پروين روی نيمکت ايران نشسته بود . ما حافظه تاريخی نداريم . از مردمی که صبح بگويند زنده باد مصدق و عصر عکس های او را پاره کنند انتظاری بيش از اين هم نمی رود

يک روز اعتراض می کنيم که چرا محمد مايلی کهن بی هيچ دانشی می شود مربی تيم ملی . روز ديگر که 6 گل به کره جنوبی می زند می شود بت و فردا که از پس قطر بر نمی آيد می ريزند در خانه اش و شيشه هايش را می شکنند
در زمان مربی گری منصور پورحيدری در تيم ملی ما چهار گل از عمان می خوريم و می بازيم حالا که سه گل از مکزيک خورده ايم داد سخن سر می دهد که ضعف کادر فنی باعث باخت ايران شد . آقای پورحيدری اگر اين باخت محصول ضعف کادر فنی بوده باخت به عمان که برای اولين بار در تاريخ فوتبال ما اتفاق می افتاد به علت نبود دانش فنی کادر فنی آن دوره بوده است

علی پروين تا بعد از بازيهای آسيايی پکن محبوب بود . بعد از مسابقات مقدماتی جام جهانی 1990 شد منفور جامعه . يادش به خير آن روزها هم همه ی کاسه کوزه ها را سر بهزاد غلامپور دروازه بان وقت تيم ملی شکستند . پس از پنج سال پروين بازگشت . با فتح ليگ و دوباره شد قهرمان و باز دوباره انتقادها شروع شد . پروين سواد آکادميک ندارد . به روز نيست و . . . و
مايلی کهن دوباره قد علم کرده است . مجيد جلالی که توانايی حفظ باشگاه شهيد قندی در ليگ را نداشت حالا منتقد برانکوست . محمود خوردبين که هرگز در فوتبال ايران مهره قابل توجهی نبوده ( چه به عنوان بازيکن چه سرپرست ) حالا لب به انتقاد از آقای گل جهان گشوده
از مردمی که فردای بازی با يوگوسلاوی نيما نکيسا را منتقد اصلی شکست می دانستند انتظار نمی رود که به ميرزاپور و خانواده اش کاری نداشته باشند
عابدزاده می گويد چرا دايی خداحافظی نمی کند . هنوز مدت زيادی از زمانی که پروين به زور و با دسيسه عابدزاده ی لنگان را از دروازه پرسپوليس بيرون گذاشت نمی گذرد . آقای عابدزاده کل اگر طبيب بودی سر خود دوا نمودی
محمد خاکپور در چندسالگی در جام جهانی بازی کرد ؟ که حالا معيار سن را برای گل محمدی و دايی قائل می شود ؟
حسين کعبی چند بازی خوب بايد برای اين تيم بکند و مردم نبينند که حالا به خاطر يک پاس به عقب ساده مورد لطف مردم قرار بگيرد
مگر همين ما نبوديم که مهدی مهدوی کيا را در جام ملت های آسيا در لبنان به بی غيرتی و عدم تعصب به پيراهن ملی متهم کرديم ؟ مگر عذر جلال طالبی که مربی تيم پيروز بر آمريکا در رقابت های جهانی بود را به بدترين شکل ممکن نخواستيم ؟
مگر ما نبوديم که ايويچ – بزرگترين مربی ای که در تاريخ اين سرزمين به تيم ملی آمده – با اشک رهسپار کرديم ؟ حالا فرياد می زنيم دنيزلی . می گوييم آری هان . دور نيست روزی که آری هان را صب و دنيزلی را ناسزا گوييم. ما بر سر ويرا که ما را به جام جهانی برد چه آورديم ؟
مگر همين ما از بی غيرتی های هاشميان نمی گفتيم . تا جايی که داد خاتمی هم در آمد که به کسی برای پوشيدن لباس تيم ملی اصرار نکنيم
حالا از جنبه های ديگری به قضيه نگاه کنيم

يک مدير ناموفق که به کسی حق نمی دهد کسی به کارش رسيدگی کند , يک معلم ناموفق يک روزنامه نگار ناموفق يک نويسنده ناموفق يک سياستمدار ناموفق يک دانشجوی ناموفق يک . . . چه حقی دارند از يک فوتباليست ناموفق يا يک مربی ناموفق انتقاد کنند . کسانی که حق اظهار نظر به کسی نمی دهند چرا در مورد ديگران پرده در می شوند ؟

شما يک استاد دانشگاه هستيد اگر يک مکانيک خودرو به نحوه درس دادن شما ايراد گرفت چه حسی پيدا می کنيد ؟ عمل جراحی يک پزشک اگر مورد سئوال يک مهندس عمران قرار بگيرد چه اتفاقی می افتد ؟ يک دندانپزشک مگر می تواند در خصوص بازار آهن صحبت کند ؟ اما ما ايرانی ها همگی در سه چيز استاد هستيم و اين حق را برای خود قائل می دانيم که در اين سه مورد مثل يک نظريه پرداز و دانای کل قضاوت کنيم . الف ) سياست : همه ی ايرانی ها خود را بزرگترين سياستمدار جهان می دانند . از نظر ما دنيا بايد ساعتش را با ساعت ما تنظيم کند و لاغير . ب ) تصادف های رانندگی : ديگر نياز به توضيح ندارد که هر ايرانی يک متخصص کاردان امور تصادفات است . پ ) فوتبال : آن چيز که عيان است چه حاجت به بيان است

يک مربی فوتبال حق دارد هرطور خواست مهره بچيند . اگر شکست خورد نه خائن است نه بی سواد . تنها يک شکست خورده در عرصه ی رقابت است درست مثل يک فرمانده جنگ که اگر در جنگ شکست بخورد افسری است که استراتژی جنگ را به حريف واگذار کرده . هيچ کس يک فرمانده جنگ را خائن نمی داند . مربی تيم ملی هم به همچنين . به هرحال او چون سابقه مربی گری دارد و دوره گذرانده از من و شمايی که در نهايت در کوچه گل کوچک بازی کرده ايم بيش تر می فهمد . مگر می شود يک مربی فوتبال به يک کارگردان سينما بگويد اگر اينجای فيلمت اين طوری می شد اسکار می بردی ؟

بر چه اساسی ما فکر می کرديم که بايد مکزيک را برد ؟ بر اساس سابقه شرکت در جام ؟ سطح فوتبال ؟ بازيکنانمان ؟ مقايسه ليگ های دو کشور ؟ امکانات دو کشور ؟ اردوها ؟ برگزاری ديدارهای تدارکاتی ؟ رتبه در رنکينگ فيفا ؟

چرا کسی نمی گويد همين برانکو , دايی , ميرزاپور , رضايی و کعبی بودند که رويايی ترين تک نيمه ی فوتبال ايران را رقم زدند ؟ چرا کسی از آن ها تعريف نمی کند ؟ اگر اين بازی مساوی می شد آيا باز به اين افراد اينگونه می تاختيم ؟ به فاصله 45 دقيقه قهرمانان ما از عرش به فرش می آيند ؟

در انگلستان وقتی تيم ملی اين کشور بازی را باخته ديوانگان فوتبال باز هم تيم ملی و بازيکنانش را تشويق می کنند . وقتی آلمان بزرگ سه گل از ايتاليا عقب می افتد تماشاچيان دست از تشويق و حمايت تيم ملی شان دست بر نمی دارند . فرانسه حتی پس از حذف در دور مقدماتی جام جهانی 2002 باز مورد حمايت تماشاچيان است . در اختلاف بين دل پيرو و توتی هيچ ايتاليايی ای اين دو بازيکن را هو نکرده برای اخراجش راه پيمايی نمی کند . ايتاليايی ها هرگز مادر خواهر همسر و . . . روبرتو باجو را که پنالتی فينال جام جهانی را از دست داد مورد حمله لفظی قرار ندادند . ديويد بکهام که مسبب شکست انگلستان در برابر آرژانتين بود هرگز با چنين الفاظی مواجه نشد . تنها تروريست ها و اعضای باند مافيا بودند که مدافع بينوای کلمبيا را به سبب گل به خودی به رگبار بستند . گويا آنان نمونه و الگوی مردم ايران در تخريب بازيکنان ملی شان شده اند .


ما مردم انصاف را فراموش کرده ايم . کاش در مورد مسائل مهم تر از فوتبال اين قدر هيجان داشتيم . در مورد آزادی . . . صداقت . . . نان و عدالت . افسوس