۹ خرداد ۱۳۸۴

مرز

چه قدر مجسمه از آزادی غريبه است
شانگهای . . . رُم
پاشنه ی همه ی زن ها بلند نيست
سر به سر ِ اين خيابان نگذاريد
کاخ دارد
از اين خط کشی ها دلم ريش می شود
بين ِ دو خط برانيد
بين دو خط . . . فقط . . .
دستهاتان خانم
به هم دادن قدغن !!
موازی . . . موازی . . .
شبها فقط دو خط موازی می خوابند
روی هم . . . گاهی . . . شايد
اگر ويزای اين آزادی صادر . . .
نشده باشد هم جهنم به . . .
آقا من کارتن می خواهم
برای ِ ديدن . برای خوابيدن
مثل سگ ها می شاشم به ديوار خانه ها
حالا من مرز دارم !

۶ خرداد ۱۳۸۴

روزهای سخت

من هيچ وقت روزهای به اين سختی نداشتم
من هيچ وقت روزهای به اين سختی نداشتم

گرگ ها همه اش دور خونه ام راه می رن

آزادی

نطق آزاد و بيان آزاد است
روح آزاد و روان است
همه جا زمزمه ی آزادی ست
پير آزاد و جوان آزاد است
گله آزاد نباشد ورنه
گرگ آزاد و شبان آزاد است
در هدف ساختن سينه ی خلق
تير آزاد و کمان آزاد است
از پی ريختن خون بشر
تيغ آزاد و سنان آزاد است
اگر از وضع جهان نالانی
ناله آزاد و فغان آزاد است
بر سر خود بزن و نعره بکش
دست آزاد و دهان آزاد است
شادروان ابولقاسم حالت

۵ خرداد ۱۳۸۴

به روژ ئاکره ئی

چی می خوری ؟
امروز چندشنبه است ؟
چهارشنبه
چهارشنبه چندشنبه است ؟
ساعت هم ده و نيم صبحه
ده و نيم صبح می شه چندشنبه؟
چهارشنبه ... حالا صبحونه چی می خوری؟

از کتاب ما اين جا هستيم

۴ خرداد ۱۳۸۴

دست خودم نیست

کاريش نمی شود کرد . مثل سگها شاشيدن به ديوار را دوست دارم

گلدونه خانم


آدم بايد قلبش صاف باشه . صفايی که گلدونه داره تو قوطی هيچ عطاری نمی شه جستش . من خودش رو دوست دارم . پستوناش رو . کفلش رو . می دونی ؟ هنوز شل نشده . هنوز سفته . عيبی نيست مگه من چه قدر عمر می کنم ؟ اون هايی هم که پولدارن و خودشون رو بيمه عمر می کنن بيش تر از ديگرون عمر نمی کنن . پس چه فرقی می کنه ؟ انگار من هم پولدارم . { شمرده } حالا اگر چلوکباب نيست . . . صفا هست .

تکه ای از نمايشنامه گلدونه خانوم - از کتاب : پاتوغ
نوشته اسماعيل خلج
دی ماه 2535 – چاپ دوم


۳ خرداد ۱۳۸۴

صاحبدلان خدا را

صلاحيت زواره ای (عضو سابق شورای نگهبان و مسئول رد صلاحيت های پيشين و کانديدای فعلی رياست جمهوری) رد شد
کدام گزينه درباره خبر فوق صحيح می باشد
الف – خياط در کوزه افتاد
ب – گذر پوست به دباغ خانه می افتد
پ – گهی پشت به زين و گهی زين به پشت
ت – هر سه مورد

۲ خرداد ۱۳۸۴

جانی

معين رد صلاحيت شد و صلاحیتش دوباره تاييد شد . در این خر تو خری بالاخره یک جانی رييس جمهورمی شود
رفسنجانی يا لاريجانی

۱ خرداد ۱۳۸۴

آخرين خبر در خصوص رد صلاحیت ها

شورای نگهبان اعلام کرد : زنان می توانند کاندید ریاست جمهوری شوند اما نمی توانند رییس جمهور شوند

انار

وقتی يک زن انار آبلمبو می کند يک مرد آرزو می کند کاش انار بود

۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۴

شب اول قبر

شب اول قبر نگرانم می کند . نمی دانم کسی هست روی من پتو بکشد نچام ؟ خدا کند بالشم نرم نباشد وگرنه .
خوابم نمی برد

بیست و دو بهمن

توپ فوتبال شباهت زيادی با زن دارد بيست و دو مرد دنبال هر دو می دوند

۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۴

مرگ

می روم بمیرم
صبح زود بیدارم کن

چهار رکن زندگی

زندگی چهار چیز است
عرق و آب . . . خوراک و خواب
اگر بپرسید سکس چه ؟ می گویم آن هم در خواب مستتر است

درونیات من

صالحی می گوید : درون هر مردی یک زن است
لطفا به درونیات من تجاوز نکنید

۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۴

اوف

خدا مرا ببخشد !!!امروز پاهای دختری توی ايستگاه ديوانه ام کرد . قشنگ بود . الله وکيلی قشنگ بود . خدا هم بود خوشش می آمد

کرم

سيب می تواند شيرين نباشد . ترش هم . اما اگر کرم داشت خودش سر شوخی را باز کرده

ریکله در اجلاس روغن زردآلو شرق 29/2/1384

ریکله در اجلاس روغن زردآلو
در شرق روز 29/2/1384 بخوانيدش

۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۴

چراغ راهنمایی

چراغ راهنمايی اگر زن بود مردها خوشحال می شدند . در پس هر چراغ قرمز تقويم ... چراغ سبزی هم نشانشان می داد

مرگ مخاطب

فيد بک های نمايشگاه مطبوعات نسبت به کارهای من خوب بوده . اين را يکی از بچه های مجله می گويد . سنگ پرانی هم طبق گفته های مسئولان مجله ارتباط خوبی با خوانندگان برقرار کرده . عمران صلاحی ِ دوست داشتنی هم پريروز از استقبال ِ مردم نسبت به کارهای من در نمايشگاه مطبوعات گفت.طنزی که در مورد توقيف کارنامه بود و مطلبی در مورد دست دادن روسای جمهور ايران و اسرائيل . صلاحی می گويد شانس بياورم شکايت نکند کسی به خاطر اين مطلب . نمی دانم واقعا يک دست دادن که شکايت کردن ندارد . آدم خوشحال می شود وقتی می بيند کارش بين مردم خواهان پيدا می کند . نمی دانم چرا . مثل وبلاگ می ماند ديروز با علی زراندوز و جلال و آرمين و عباس و . . . ميزگردی داشتيم در دفتر گل آقا درباره طنز نويسی در وبلاگ ها . يکی از محورهای گفتگو ( کامل آن را در شماره خرداد ماه ماهنامه گل آقا بخوانيد ) مخاطب و تاثيرپذيری نويسنده وبلاگ از خوانندگان بود . آدم هرگونه هم که فکر کند باز به اين که ديگران در مورد او چه فکر می کنند اهميت می دهد . ديکتاتورها حتی با آن که به صدای توده
بی تفاوتند باز سعی می کنند در انظار مردم نمودی مثبت داشته باشند . چه برسد به ما نويسندگان و وبلاگ نويسان . با اين حال هنوز به اين پارادوکس فکر می کنم که چرا بايد به تعدادخواننده و فيد بک های او اهميت داد ؟و بعد خود را تصلی می دهم که برای من مخاطب از نوع مخاطبان گل آقايی يا شاملويی يا هدايتی ست که اهميت دارد و زياد به اين که طرفداران فهيمه رحيمی و مريم حيدرزاده چه می گويند نمی انديشم . هرچند که نظر آنها نيز قابل احترام است و من آن را خواهم شنيد و خواهم خواند اما شايد خيلی نسبت به راهکاری که پيش پايم می گذارند واکنش نشان ندهم .بعد فکر می کنم خوانندگانی که در نمايشگاه مطبوعات در مورد آثار من با عمران صلاحی صحبت کرده اند به کدام دسته تعلق دارند ؟ نمی دانم و می مانم چرا لذت برده ام از زياد بودن مخاطبانم .شايد نظريه پردازان بعد از مرگ مولف بايد به نظريه مرگ مخاطب هم بيانديشند . شايد .

۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۴

شخصيت آخوند در خيمه شب بازی

نقل از کتاب پژوهشی در " خيمه شب بازی ايران " نوشته يوسف صديق
با همکاری فاطمه داوودی

انتشارات نمايش
1383


ظاهری پاک و مومن و خداشناس و باطنی موذی و حيله گر و مشروب خوار و قمارباز
در نهايت نمايش خيمه شب بازی به باز شدن مچ ملانماها و برملا شدن حقه بازی هاشان و طرد شدن شان به وسيله مردم منتهی می شود
اين آخوندهای خيمه شب بازی معمولا عروسک هايی نخی هستند . لباس آن ها عبارت از عبا و عمامه و يک تسبيح است
آن ها مدام به زبان عربی صحبت مي کنند . اين شخصيت ها به زن ها علاقه زيادی دارند و در صورت برخورد با
آن ها سعی در اغفالشان دارند

هویت يک فعال سياسی

می گويند صدا و سيما از يکی از اعضای فرهنگی نهضت آزادی ايران دعوت کرده در يک برنامه تلويزيونی شرکت کند . اميدوارم نام اين برنامه هويت نباشد که قرار شود ايشان سورپرايز شده و يکسری اعترافات انجام دهد

۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۴

جهان کـــــَـــرد


خانه به اين خيابانی
کفش های قرمز صندل
ماتيک
جهانگردها
خيابان می خوابد
تو بيداری
توريست آن طرف پل ايستاده
عمرش را دود می کند
چراغ هايی هست
که تا دستمال کاغذی
هی چشمک . . . چشمک
چه قدر جاذبه دارد زير اين پيراهن
چه قدر سيدخندان تاريک است
چه قدر اين خيابان خانه است
تو بوی نشستن می دهی
مکيدن
و ديگر هيچ
توريست با تار موی تو به خانه باز می گردد

۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۴

روز معلم

نردبان های آستين حلقه
ناودان های تاتو
يک بالکن به احترام خطيب جمعه شورت پايش نيست
روی ديوارها نوشته اند : " رای ما هاشمی ست "
" تخليه چاه "
" کلاس های تضمينی ِ زبان "
" زبان گوسفند . . . زبان گاو "
" مايکل جکسون چند حالت دارد ؟ "
دنبال اتوبوس می دوم
هفت صبح . . . هفت شب
حامله می شوند زن ها
مثل ِ دماغ ِ . . .
رييس جمهور . . .
چند بخش دارد ؟
نردبان . . . ناودان
يکی به اوج
يکی شره می کند روی روزنامه ها
تبله می کند روی ِ " وبلاگ مورد نظر در دسترس نمی باشد "
اين نردبان مرا به جمعه نمی رساند
همه ی مسيرهای جمهوری مسدود است
معلم ها توی خيابان خوابيده اند
با تختخواب های چندنفره ی ِ تاشو
داد می زنند :
غنی سازی گورهای دو طبقه
غنی سازی پرايدهای هاچ بک
غنی سازی کاندوم با طعم ماتيکو اشانتيون ِ " ترانه پانزده سال دارد ! "

۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۴

بی سرزمین تر از باد

به روژ ئاکره يی آمده ايران . از سوئد . بعد رفته عراق . کردستان عراق و دوباره ايران سرزمين " به روژ " کجاست ؟ او را عصر سه شنبه در جلسه نقد مجموعه داستانش ديدم (" حسين آبکنار" عزيزم باعث برگزار شدن اين جلسه شده بود ) " به روژ " در اين ديدار جمله ای گفت که خيلی موجز اما بسيار دردآور بود . او وقتی داشت از گذشته اش حرف می زد گفت : " از پناهنده بودن در ايران خسته شدم . به سوئد پناهنده شدم ." شايد منظور " به روژ " از پناهنده بودن واقعا اين باشد که او خود را ايرانی نمی داند اما من فکر می کنم در اين جمله طنزی تلخ نهفته بود . که اگر اينگونه بود بايد اين روزها برمی گشت کردستان عراق . يا ديگر از بودن در ايران لذت نمی برد . نمی دانم منظور او را به خودش واگذار می کنم . برای من مهم اين بود که من " به روژ " را هموطنم ديدم . نه به اين خاطر که فارسی را شيوا صحبت می کند . يا کتابش را در ايران چاپ کرده . "به روژ" هموطن معنای واژه های من است . من و او در کلام در ادبيات در احترام به آدمی و زبان آدمی هم قبيله ايم . من وطن دارم اما آيا در ايرانم آزادم ؟ آيا کلمه من در اين سرزمين حق حيات دارد ؟ نگو ننويس نخوان نبين و نکن آيا از من زندانی ای نساخته که تا جم بخورم بگويند هان چرا پات را از گليمت درازتر کرده ای؟ من ايرانی ام . اما پينوشه را همان قدر منفور می دانم که صدام را و بن لادن را و عرفات را و شارون را . و همان قدر مصدق از احترام برخوردار است که آلنده و گاندی و نلسون ماندلا . واقعا چه فرق می کند که از خواندن حافظ لذت ببرم يا کارور يا براتيگان و شکسپير و فردوسی و مارکز . من طرفدار فوتبالم . پرسپوليس . اما از ديدن بازی آ. ث . ميلان هم لذت می برم . يا چلسی و بارسلونا .برای من ديدن ايفل به اندازه تخت جمشيد جذاب است . يک زن زيبای ايرانی به اندازه يک زن زيبای ژاپنی يا ايتاليايی می تواند مرا به شگفتی وادارد . پس من آيا ايرانی نيستم ؟ می دانيد چه حظی دارد وقتی می دانی ميليون ها نفر همزمان تو تايپ می کنند www. ؟ " به روژ " و " منيرو " چه فرقی برای من دارند ؟ فکر می کنم من هم گاهی در سرزمينم پناهنده ام . تبعيدی ام . وقتی برای چاپ کارم بايد جواب پس بدهم آشنا بتراشم و ... . " سوان " گاهی مرا به تعجب وا می دارد . وقتی می گويد شما ايرانی ها . . . او متولد ايران است اما خودش را ايرانی نمی داند. نديده ام که دلش برای ارمنستان هم پرپر بزند .سوان کجايی ست ؟ ارمنی بودن مليت نمی شود . به ويژه اگر تو ارمنی متعصبی هم نباشی . چرا او ايران را سرزمين خودش نمی داند ؟ شايد يکی اش اين باشد که اين جا به انسان بها نمی دهند اما آن شهروند سوئدی که از جهانی شدن حمايت می کند چه؟ گاهی به کلمه مرز فکر می کنم . ( اتفاقا سوژه بعدی ام برای شعر من و علی مرز خواهد بود ) هميشه از اين که برای چيزی حد و مرز قائل باشند دلم ريش می شود . پس چرا هميشه از وطن با افتخار ياد کرده ام . نمی دانم . به خدا نمی دانم . تازگی دچار اين پارادوکس شده ام و خدا کند زودتر جوابش را بيابم . از " به روژ " دور نيفتم . مجموعه داستان " ما اين جا هستيم " خواندنی ست . خيلی هم خواندنی ست . به ويژه اين که " به روژ " جهانی می انديشد تا بگويد کهپناهنده نيست . به هيچ سرزمين و مکتب و حکومت و مليتی . او پناهنده نيست . ايرانی است حتی اگر خودش را ايرانی نداند . و عراقی ست حتی اگر اين را به زبان نياورد . من و " به روژ " هموطنيم . به خاطر انديشه مان مثل من و سوان . مثل من
و حسين ( آبکنار ) و پری سا و آرتور رمبو و غاده السمان . مثل من و. . . ها

وبلاگ خانه من است

با علی خيلی راحتم . شايد برای همين باشد که حرفم را به او می گويم . و اگر بيش ترين نقدها را به هم داريم به خاطر اين است که اول به کار هم اعتقاد داريم و احترام می گذاريم و دوم چون وقتی کار خوب باشد و تو هم به عنوان مخاطب ميانه ات با
مولف اثر ( مرده يا نمرده اش را کاری نداريم ) خوب باشد آن وقت می توانی آن را نقد کنی . چند روزی است که با علی در وبلاگش به يک بحث نيمه جدی وارد شده ايم ( از آن جا که هيچ چيز جهان جدی نيست ) . من به علی انتقاد کردم که قدر وبلاگش را بداند . معتقدم پرکاری اغلب از کيفيت کار خواهد کاست . علی ذهن خلاقی دارد . کارهاش نو ست . ادبياتش هم . اما همين تعمل نکردن روی کارهايش باعث می شود از قدرت اثرش کاسته شود . مثل کسی که در امتحان شرکت کرده و در جواب يکی از سوال ها که گفته چهار پايتخت آسيايی را نام ببريد بنويسد : مانيل – تهران – جاکارتا – پکن - تبريز – اسلو و . . . شما جای معلم چه نمره ای می دهيد ؟ چهارتای اول درست است پنجمی پايتخت نيست و ششمی اصلا در اروپاست . وقتی بيش تر از آن چه بايد بگويی کيفيت کار پايين می آيد . با علی ماه هاست تمرينی می کنيم . هر هفته سوژه ای انتخاب می کنيم که در طول هفته درباره اش شعر بگوييم . معمولا بيش از 20 شعر توليد هرکداممان می شود . اما هر دو می دانيم از اين تعداد دو يا سه شعر ارزش شعری دارد . آيا بايد همه ی آن ها را در کارگاه صالحی خواند ؟ نه . با اين که کلمه اند و احترام دارند و مثل فرزند آدمی اند ... همه ی اين ها را گفتم که برسم به بحثی که با علی در دنيای مجازی اينترنت بابش باز شد . ( نمی دانم چرا ما وقتی هم را می بينيم باب اين بحث ها باز نمی شود ) من هم مثل علی به قداست واژه معتقدم و به حرمتی که بايد به کلمه گذاشت . واژه مثل آدمی ست . حقوقی دارد . يکی اش صيانت از آزادی ِ واژه است . واژه را نمی شود و نبايد به بند کشيد . کلمه همان قدر به آزادی نياز دارد که به احترام . برای من واژه زن خيابانی – فاحشه يا جنده هيچ تفاوتی ندارد . همه شان همان تقدسی را دارند که ديگری دارد اما محل کاربرد واژه مشخص می کند که کدامشان بايد به کار روند . فکر کنيد حافظ دارد شعر می نويسد آيا می نويسد جنده ؟ نه او کلمه را طوری به کار مي برد که بهترين کارايی را در نوشته داشته باشد . يا شاملو ( خدابيامرز) اگر می خواست نمی توانست از اين دست واژه ها به کار ببرد ؟ شما اگر در رمان طوطی بگوييدجنده نه به کسی بر می خورد نه کسی می گويد مخالف است با اين واژه نه . . . اما در شعر حافظ اين کلمه بيرون خواهد زد از شعر . يا حتی فکر کنيد شما داستانی نوشته ايد که چند شخصيت در مورد زنی صحبت می کنند . واژه ای که يک استاد دانشگاه با اتيکت و اتو کشيده می گويد با واژه ای که يک استاد دانشگاه امروزی تر جوان تر و بددهن تر می گويد با واژه ای که يک قصاب که حوالی جردن دکان دارد يا قصابی که در نظام آباد مغازه دارد فرق نمی کند ؟ مولف و نويسنده اگر نتواند کلمه ويژه هر شخص را به کار ببرد نويسنده موفقی نخواهد بود . اگر قصاب بگويد " زنی با شرايط خاص " همان قدر خنده دار است که استاد در حضور دانشجويان بگويد " جنده " . پس کلمه را بايد درست جايی به کار برد که کاربری دارد . صرف اين که يکسری کلمات سانسور شده اند باعث نمی شود از آنها هر جا که دلمان خواست استفاده کنيم . بچه دوساله را به ورزشگاه صد هزار نفری نمی فرستند و يک آپاراتچی را به مهدکودک .اما کمی هم درباره ارزش وبلاگ صحبت کنم که علی گفته ارزش گذاشتن برای وبلاگ به کت من نمي رود
من اتفاقا می گويم اگر به آدمی احترام می گذاری بايد به خانه اش هم احترام بگذاری . اگر تو دوست عزيزی داری در خانه اش آشغال نمی ريزی روی زمين . يا اگر ريخت خودت بر می داری .اگر شهروندان ايرانی آشغالشان را از شيشه ماشين پرت می کنند بيرون به خاطر اين است که به حرمت آدمی اعتقاد ندارند . وقتی انسان اهميت داشته باشد مهم می شود که در زندان است يا کتابخانه يا دفتر روزنامه .اگر گلشيری ( خدا رحمتش کند ) می آمد به دفتر کار من مطمئنا سعی می کردم چيزی که او را آزار می دهد در دفتر وجود نداشته باشد . اما اگر لاريجانی می آمد اهميتی نداشت که نظرش درمورد محل کار من چيست يا اصلا حس زيبايی شناسی اش ( اگر داشته باشد ) تحريک می شود يا نه .وبلاگ خانه کلمه است . مثل دفتر شعر می ماند . مثل کتاب داستان . لازم نيست و درست هم نيست که هرچيزی را به بهانه اين که دلمان می خواهد بگوييم در آن بنويسيم . مگر اين که برای وبلاگ ارزشی در حد دفترچه خاطرات قائل باشيم که فکر نمی کنم علی اين طور فکر کند . در واقع مهم نيست که چی در وبلاگ می نويسيم . مهم اين است که چگونه
می نويسيم

۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۴

معاون مفید

دکتر معین گفت : معاون حقوق بشر معرفی می کنم
به نظر می رسد بهترین کار این معاون دفاع از حقوق مدنی و اجتماعی رییس جمهور آتی خواهد بود

۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۴

با گرگ ها می رقصیم

گرگ ها از آشوراده
تا خلیجی که حالا عربی می رقصد
زوزه می کشند درسرم نمی رود
که اروند رود ... شط العرب
الف . . . لام . . . میم
پستان های نفتی مان را که نمی خواهند
ما را در اطلسی
که تا هزاره ی اول درفش مان
و زوزه ی گرگ های بالان دیده هم
چه از العالم مخابره شود
چه از پارس های جنوبی
و فازهایی که پریده اندذ
از سرهایی که شسته اندشان
چه اول می
چه یازده سپتامبر
که دو خط موازی سقوط می کنند
در سراشیبی ِ شورت . . . نان . . . ذغال
مردان ِ کارتن . . . خواب دیده ام کسی نمی آید
نه هر سال دیگری
که آرش کمانش را فروخت
و مغزها فرار می کنند
از حقیقتی که می گویند تلخ است
مثل بوی خردلی که از آسمان هیتلر - صدام
وتازه باید دلمان هم
برای گوسفندان همسایه بسوزد
که گوسفندان ما را کم
در خطوط مقدم
به باد انفجار گرفته اند
و روباه پیر هم
با طوفان صحرایش
زخم کهنه ی ما را دوا نمی شود
که آرزوی شان را کمی به گور می رویم

۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴

دایره بسته

رییس جمهور باید از بین رجل سیاسی باشد
نظامیان حق داشتن فعالیت سیاسی ندارند
چند نظامی نامزد انتخابات ریاست جمهوری شدند

۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۴

یک دست دادن ساده

اسرائیل مدعی شد در مراسم تشییع پاپ روسای جمهور ایران و اسرائیل با هم دست دادند

رییس جمهور سوریه و اسرائیل در مراسم خاکسپاری پاپ دست دادند

ولیعهد بریتانیا طی اشتباهی دیپلماتیک در تشییع پیکر پاپ با رییس جمهور زیمباوه دست داد

چه دست دادنی بوده ان جا . هر کی به هر کی رسیده یک دست داده

عکس سکسی

این نام فقط به علت ارتقا در موتورهای جستجو بر این مطلب گذاشته شد

نتایج جستجوی ایرانی ها در اینتر نت

واقعا که ایرانی ها خدان


سکس 642932- سکسی 361673- زن لخت 236134- فیلم سکسی 141845- $$ 88386- خاطرات سکسی 78377- عکس سکسی 75528- داستان سکسی 72389- $$$ 660310- سکس خانوادگی 552911- فیلتر شکن 453612- عکس سوپر 442213- داستانهای سکسی 413214- سکس ایرانی 403815- عکس 403216- عکس سکس 400817- یاهو 360918- عکسهای سکسی 344419- جوک 307320- ماهواره 295621- رقص شرقی 286822- جنده 209823- $$ن 206624- گوگل 199125- بهترین داستان سکسی 198126- شعر 197227- اخبار 195028- عکس جوک 182029- داستان سکس 187530- عبور از فیلتر 185831- هدیه تهرانی 184132- حشری 176233- رقص 172534- جیگر 168335- $$$ زدن 165336- فیلم سکس 163537- صدام حسین 162138- بی بی سی 158039- مدل لباس 153840- ایران سکس 143841- اسلام 139042- دختر 133943- بورس 132544- دانلود 131245- جک 128346- ایران 127947- محمد 127448- عکس سکسی ایرانی 126749- زن 120250- داستان سکسی ایرانی 112551- تصاویر سکس 110052- موسیقی 108153- عشق 105054- ایران خودرو 103755- گوگوش 96556- $$$ $$ 96257- عکس سکس هنرمندان ایرانی 95658- ترانه 95359- فیلتر 95160- دوربین مخفی 94761- دوست یابی 92262- نرم افزار 91663- فیلم 90464- جنسی 90365- دانلود نرم افزار 88466- موبایل 87767- قرآن 86268- پستون 81469- گوگل فارسی 80170- وب 78771- هک 78372- سینما 77573- کامپیوتر 75474- عکس سکس ایرانی 75275- بازی 74576- سوپر 74277- عکس دختر 70578- عکس $$ 69679- پستان 68180- مهدی فارس 67781- لباس 65182- ترانه ها 63783- خاطرات سکس 63584- چت 63485- ریاضی 62286- آموزش 61787- فارسی 61788- شیمی 61789- دانلود فیلم 61690- دی جی مریم 61191- دانشگاه پیام نور 61092- مترجم 60993- روزنامه ایران 58794- شجریان 58695- فوتبال 57896- امام علی 57597- سکس با $$$$ 57598- کتاب 57099- سایتهای ایرانی 566100- ترجمه 562101- فیلم سوپر 556102- دختران 552103- لیلا فروهر 547104- موزیک 531105- آموزش سکس 529106- فیزیک 514107- قرآن کریم 509108- زلزله 502109- سوالات کنکور 83 493

ای آن که تو را کشت

از نگاه کردن به چشمهای برادرم می ترسم
گاهی ترس برم می داره
اون قابیل منه یا من قابیل اون ؟

وحدت اسلامی

http://photoberno.akkasee.com/archives/002916.php

۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۴

رفیق حریری

رفیق حریری دو کلمه بود
حالا یک بند انگشت است
در پاکتی به نشانی تهران... خیابان دمشق

۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۴

گل آقا

خدا رحمت کند کیومرث صابری را
حق زیادی گردن من دارد. به احترام او امروز را سکوت می کنم
مطلب مرا در ویژه نامه روزنامه ایران و ویژه نامه گل آقا بخوانید