۹ خرداد ۱۳۸۴

مرز

چه قدر مجسمه از آزادی غريبه است
شانگهای . . . رُم
پاشنه ی همه ی زن ها بلند نيست
سر به سر ِ اين خيابان نگذاريد
کاخ دارد
از اين خط کشی ها دلم ريش می شود
بين ِ دو خط برانيد
بين دو خط . . . فقط . . .
دستهاتان خانم
به هم دادن قدغن !!
موازی . . . موازی . . .
شبها فقط دو خط موازی می خوابند
روی هم . . . گاهی . . . شايد
اگر ويزای اين آزادی صادر . . .
نشده باشد هم جهنم به . . .
آقا من کارتن می خواهم
برای ِ ديدن . برای خوابيدن
مثل سگ ها می شاشم به ديوار خانه ها
حالا من مرز دارم !

هیچ نظری موجود نیست: