۱۲ فروردین ۱۳۸۵

بیروت - 1385


گفت : هفت سین نمی چینم . امسال که تو نیستی
گفتم : بهانه نگیر . همیشه هستم . این کتاب ها را کجا بگذارم
گفت : آن یکی هم که رفته . تو هم بروی نمی آیی
گفتم : اين کیفی که می اندازی گردنت برای گذرنامه ها خوب است
گفت : مشتری آمده برای خانه
گفتم : چند ؟ از دست ندهیش . هرچه خرید بده
گفت : تلفن که می زنی؟
گفتم : برمی گردم

۳ نظر:

ناشناس گفت...

bargashti phalange e longi?

ناشناس گفت...

salam, residan bekheir

ناشناس گفت...

در اين عکس آدم اوج سرسپردگي رو مي بينه.اي مزدور خود فروخته