۱۶ فروردین ۱۳۸۵

کسی از پشت این پنجره جیغ می خندد
هوار می کشد آدمی از تکرار
بوی نان و طلسم ِ میخک خسته ام می کند
بهانه همیشه آبستن است
و خواب خواب عباسی
خدا مرا انداخته به شک
این تشنه از کدام شیر مست می شود
چشمهام را بسته ام
می گویند می آیی
با شورلتی سپید
کجای این قصه ا خواب می پرند
سکانس بعدی کیک توی صورت ها
لبخند حضار
که دیوانه چون مرا ببیند
خوشمان هم می آید
این تکرار نیست
تنها یک جیغ دیگر است

هیچ نظری موجود نیست: