۳ تیر ۱۳۸۴

غریبه ای در اتاق من

پری سا می گويد : خـــر . مثل بچه ها می گويد . بعد دنبال هم می دويم . توی اتاق و می دا نيم همسايه پايينی که جانباز جنگ است الان دارد غــر می زند . چاره ای نيست می دويم . دنبال هم . دنبال ظرفهايی که توی سينک تلنبار شده . پی خيارها که لای کاغذ می پيچمشان . تی . تی . تی . سراميک های خانه سپيد است . وقت نمی کنم حمام بروم . صدای دوش . پری سا می گويد کسی در اين خانه است
شب ها نوری می آيد . مثل فلاش دوربين . تفاله ی چای در حمام پيدا می شود . ما خانه نبوده ايم . می گويد خر . کسی از پشت سر صدا می کند . صدای خش خش نايلون . ما همخانه داريم
جوراب من از روی رادياتور شوفاژ گم شد . خــر ! . پری سا ميگرن دارد . خوابيده . من دارم وبلاگم را به روز می کنم . يکی دارد در توالت چيزی می شويد
شناسنامه ی پری سا گاهی گم می شود . در کشو . و باز پيدا می شود . در کشو . يکی هست که ما به او
می گوييم خــر . کاش خر باشد . ديگری نباشد . عادت کرده ايم به او . بايد باشد . چرا نباشد و اگر نباشد انگار ما چيزی گم کرده ايم

هیچ نظری موجود نیست: