۲۳ مرداد ۱۳۸۵

جانا سخن از زبان ما می گویی

به نظر شما این برنامه ی کوله پشتی حامل کدام نکته ی دندانگیر آموزشی یا فرهنگیست که هر شب و در پر بیننده ترین ساعت به روی آنتن میرود ؟ این فرمول قدیمی برنامه سازی در تلویزیون که آدمی مثلا موفق در یک زمینه را بردارند کنار مجری برنامه بنشانند تا به سوالات تکراری و ثابت او جوابهای قالبی و همیشگی بدهد ، تا کی قرار است هر چند وقت یک بار منجر به ساخت چنین برنامه های گاهی مضحک و گاهی واقعا مهوع شود ؟! لطفا مثل همیشه از یادآوری " مخاطب عام " در تلویزیون استفاده نکنید چرا که من واقعا نمیدانم دیدن مجموعه ای از آدمهای موفق که همگی در غایت ایمان ، اخلاق ، فروتنی و عشق و خانواده دوستی و سایر فاکتورهای ابدی تلویزیون برای نمایش کسی که قرارست الگو باشد ! هستند ، آدمهایی که اگر مرد باشند و سنشان قد بده حتما سابقه ی رزمندگی و حضور در جبهه های حق علیه باطل دارند ( و در غیر اینصورت هم لابد از خانواده ی شهیدند ! ) ، اگر هم زن باشند حجابشان در راستای " خواهرم حجاب تو کوبنده تر از خون شهید است " تنظیم شده و البته دسته جمعی هم کیلو کیلو حرفهای شعاری و نخ نما شده آورده اند که تحویل مخاطب دهند ، آیا عامی ترین مخاطب عام را هم بجای آن الگو برداری که مقصود سازندگان برنامه است ، به ریشخند و تمسخر این همه تشابه و همسانی و کلیشه پردازی نمی رساند ؟
جالب تر اینکه این برنامه برای آنکه دوز تهوع زایی خود را بالاتر ببرد از مجری خود - فرزاد حسنی - هم بهترین استفاده ها را میکند ! جوان ابرو گرفته ی ظاهرا خوش سر و زبان که لابد قرارست مظهر نسل نوینی از مجری های تلویزیون باشد که آمده اند تا خاطره ی مجری گری های کسالت بار سالهای گذشته را از ذهن مخاطب پاک کنند . اما آنچنان به خود شیفتگی حاد مبتلاست که افاضه ی فضل و معلوماتش در این برنامه دیگر عرصه و زمینه نمی شناسد ! از اخلاق و فلسفه و هنر و دانشگاه و ... بگیرید تا برسید به اینترنت و چت و اس ام اس ! فقط مانده که ایشان راجع به فواید گاو در زندگی بشر هم داد سخن دهد !! و باز جالب تر اینکه این آدم که نیمچه استعدادی نشان داده بود در بازیگری ( انصافا در آن مجموعه ی کذایی مسافری از هند نقش آرش را بد در نیاورده بود ) و نمیدانم با طناب چه کسی به چاه مجری گری این برنامه افتاد ، آنقدر خود را مرکز عالم پنداشته که به انتقادات بیشماری که از ابتدای پخش برنامه وجود داشته این چنین پاسخ میدهد : " این حرف ها تنها از یک ذهن بیمار بر می آید " ( جوابی که به
سید رضا شکر اللهی داده بود ) ! خب وقتی بقول خودش " مخاطبین روزی ۴۰۰۰ نامه ی محبت آمیز برای این برنامه می فرستند - " ( کذا ! ) لابد منتقدین جملگی بیمارانی تنگ نظر و حسودند که چشم ندارند این همه موفقیت را ببینند !! ( راستی عدد ۴۰۰۰ آن هم فقط برای نامه ها قدری خنده دار نیست ؟! ) تازه همه ی اینها را باید با خوش رقصی های دائمی اش برای تلویزیونی ها جمع کرد تا به تصویر واضح تری از او و برنامه اش رسید . از اشک ریختن به پای خاطرات مهمان برنامه که از جنگ و جبهه میگوید تا درفشانی های سیاسی عقیدتی که سخت به مذاق بالانشینان رسانه ی ملی خوش می آید و قس علی هذا ! گرچه که این یکی لا اقل از ویژگی های منحصر به فرد فرزاد حسنی نیست ! و در این سالها سخت عادت کرده ایم به رویت این دستمال در دست مبارک بیشتر مجری های تلویزیون . یکی از نمونه های بارزش هم همین رضا جاودانی که بعد از بازی پرتغال و هلند در برنامه ی یک جهان یک جام ، پای برهنه وسط سخن همه می پرید تا دائم تکرار کند که اینها که خود را مظهر تمدن و حقوق بشر ( کذا ! ) میدانند چرا در میدان فوتبال چنین و چنان کردند
سخن ها از این دست بسیار است اما صد حیف که گوشی در رسانه ی ملی بدهکارشان نیست ! و اما راجع به این برنامه ی مستطاب می ماند تنها یک نکته و آن هم اشاره به عادت جاودانه ی تلویزیون است که هر برنامه ای را اگر در یک مقطع زمانی به موفقیت مختصری رسید ، آنقدر سریالی و کشدارش میکند که به معنی واقع کلمه بوی گندش بلند شود ! خودتان بشمرید چند برنامه و مجموعه ی تلویزیونی در سالهای اخیر دیده اید که شماره ی دو و سه شان هم ساخته شد و یکی از قبلی بی مزه تر و لوس تر بودند ؟ واقعا این اصرار جام جم نشینان به حفظ سیاست محدود کردن سازندگان برنامه در دایره ی بستی خودی ها می ارزد به اینکه نتیجه اش برنامه ای چنین دل پیچه آور مثل کوله پشتی باشد ؟

۲ نظر:

ناشناس گفت...

همینه که هست
فک می کنی میشه کاریش کرد؟
اون از علی کوچولو که تلوزیون رو به فضاحت کشید
اینم از سایر دوستان

ناشناس گفت...

سلام
برای کامنت گذاشتن این پست دیر نشده ؟
چون دیدم در مورد این برنامه و فرزاد حسنی نوشتی داغ دلم تازه شد و گفتم چیزی بنویسم ! نمی دانم چرا تا در مورد این آقا چیزی می گویید بیشتر دخترها واکنش نشان می دهند ( این را در چند پست و وبلاگ دیده ام )
اما من هم اعتقاد دارم که این آقا با این برنامه و این ادا و اصول برای خودش نون دونی باز کرده ! اشکها و گریه ها ، حدیث ها ... من که نتوانستم هضم کنم !