۲۴ تیر ۱۳۸۵

با سایه ی خودش خوابید زن
که از دهن افتاده بود روی سینه اش
و خون . . . بالا نمی آورد ســَر
که سايه از چشم هاش
بريزد روی پستانکی
که تا همیشه ی خدا / در دهان مرد
که ماسيده سایه اش روی استخوانی . . . ئ
توی زخمش گذاشته زن

۱ نظر:

4040e گفت...

یزید زن آخری زیاد بود عذاب نده منو انقد