خانه به اين خيابانی
کفش های قرمز صندل
ماتيک
جهانگردها
خيابان می خوابد
تو بيداری
توريست آن طرف پل ايستاده
عمرش را دود می کند
چراغ هايی هست
که تا دستمال کاغذی
هی چشمک . . . چشمک
چه قدر جاذبه دارد زير اين پيراهن
چه قدر سيدخندان تاريک است
چه قدر اين خيابان خانه است
تو بوی نشستن می دهی
مکيدن
و ديگر هيچ
توريست با تار موی تو به خانه باز می گردد
۱ نظر:
پست بنویس حرف آماده ننویس. رقص گر چه قشنگه ولی نرقص. بال بزن
ارسال یک نظر