۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۴

وبلاگ خانه من است

با علی خيلی راحتم . شايد برای همين باشد که حرفم را به او می گويم . و اگر بيش ترين نقدها را به هم داريم به خاطر اين است که اول به کار هم اعتقاد داريم و احترام می گذاريم و دوم چون وقتی کار خوب باشد و تو هم به عنوان مخاطب ميانه ات با
مولف اثر ( مرده يا نمرده اش را کاری نداريم ) خوب باشد آن وقت می توانی آن را نقد کنی . چند روزی است که با علی در وبلاگش به يک بحث نيمه جدی وارد شده ايم ( از آن جا که هيچ چيز جهان جدی نيست ) . من به علی انتقاد کردم که قدر وبلاگش را بداند . معتقدم پرکاری اغلب از کيفيت کار خواهد کاست . علی ذهن خلاقی دارد . کارهاش نو ست . ادبياتش هم . اما همين تعمل نکردن روی کارهايش باعث می شود از قدرت اثرش کاسته شود . مثل کسی که در امتحان شرکت کرده و در جواب يکی از سوال ها که گفته چهار پايتخت آسيايی را نام ببريد بنويسد : مانيل – تهران – جاکارتا – پکن - تبريز – اسلو و . . . شما جای معلم چه نمره ای می دهيد ؟ چهارتای اول درست است پنجمی پايتخت نيست و ششمی اصلا در اروپاست . وقتی بيش تر از آن چه بايد بگويی کيفيت کار پايين می آيد . با علی ماه هاست تمرينی می کنيم . هر هفته سوژه ای انتخاب می کنيم که در طول هفته درباره اش شعر بگوييم . معمولا بيش از 20 شعر توليد هرکداممان می شود . اما هر دو می دانيم از اين تعداد دو يا سه شعر ارزش شعری دارد . آيا بايد همه ی آن ها را در کارگاه صالحی خواند ؟ نه . با اين که کلمه اند و احترام دارند و مثل فرزند آدمی اند ... همه ی اين ها را گفتم که برسم به بحثی که با علی در دنيای مجازی اينترنت بابش باز شد . ( نمی دانم چرا ما وقتی هم را می بينيم باب اين بحث ها باز نمی شود ) من هم مثل علی به قداست واژه معتقدم و به حرمتی که بايد به کلمه گذاشت . واژه مثل آدمی ست . حقوقی دارد . يکی اش صيانت از آزادی ِ واژه است . واژه را نمی شود و نبايد به بند کشيد . کلمه همان قدر به آزادی نياز دارد که به احترام . برای من واژه زن خيابانی – فاحشه يا جنده هيچ تفاوتی ندارد . همه شان همان تقدسی را دارند که ديگری دارد اما محل کاربرد واژه مشخص می کند که کدامشان بايد به کار روند . فکر کنيد حافظ دارد شعر می نويسد آيا می نويسد جنده ؟ نه او کلمه را طوری به کار مي برد که بهترين کارايی را در نوشته داشته باشد . يا شاملو ( خدابيامرز) اگر می خواست نمی توانست از اين دست واژه ها به کار ببرد ؟ شما اگر در رمان طوطی بگوييدجنده نه به کسی بر می خورد نه کسی می گويد مخالف است با اين واژه نه . . . اما در شعر حافظ اين کلمه بيرون خواهد زد از شعر . يا حتی فکر کنيد شما داستانی نوشته ايد که چند شخصيت در مورد زنی صحبت می کنند . واژه ای که يک استاد دانشگاه با اتيکت و اتو کشيده می گويد با واژه ای که يک استاد دانشگاه امروزی تر جوان تر و بددهن تر می گويد با واژه ای که يک قصاب که حوالی جردن دکان دارد يا قصابی که در نظام آباد مغازه دارد فرق نمی کند ؟ مولف و نويسنده اگر نتواند کلمه ويژه هر شخص را به کار ببرد نويسنده موفقی نخواهد بود . اگر قصاب بگويد " زنی با شرايط خاص " همان قدر خنده دار است که استاد در حضور دانشجويان بگويد " جنده " . پس کلمه را بايد درست جايی به کار برد که کاربری دارد . صرف اين که يکسری کلمات سانسور شده اند باعث نمی شود از آنها هر جا که دلمان خواست استفاده کنيم . بچه دوساله را به ورزشگاه صد هزار نفری نمی فرستند و يک آپاراتچی را به مهدکودک .اما کمی هم درباره ارزش وبلاگ صحبت کنم که علی گفته ارزش گذاشتن برای وبلاگ به کت من نمي رود
من اتفاقا می گويم اگر به آدمی احترام می گذاری بايد به خانه اش هم احترام بگذاری . اگر تو دوست عزيزی داری در خانه اش آشغال نمی ريزی روی زمين . يا اگر ريخت خودت بر می داری .اگر شهروندان ايرانی آشغالشان را از شيشه ماشين پرت می کنند بيرون به خاطر اين است که به حرمت آدمی اعتقاد ندارند . وقتی انسان اهميت داشته باشد مهم می شود که در زندان است يا کتابخانه يا دفتر روزنامه .اگر گلشيری ( خدا رحمتش کند ) می آمد به دفتر کار من مطمئنا سعی می کردم چيزی که او را آزار می دهد در دفتر وجود نداشته باشد . اما اگر لاريجانی می آمد اهميتی نداشت که نظرش درمورد محل کار من چيست يا اصلا حس زيبايی شناسی اش ( اگر داشته باشد ) تحريک می شود يا نه .وبلاگ خانه کلمه است . مثل دفتر شعر می ماند . مثل کتاب داستان . لازم نيست و درست هم نيست که هرچيزی را به بهانه اين که دلمان می خواهد بگوييم در آن بنويسيم . مگر اين که برای وبلاگ ارزشی در حد دفترچه خاطرات قائل باشيم که فکر نمی کنم علی اين طور فکر کند . در واقع مهم نيست که چی در وبلاگ می نويسيم . مهم اين است که چگونه
می نويسيم

هیچ نظری موجود نیست: