نامه ی فروغ به پرويز شاپور
روشنفکر هم که باشی در این مملکت بايد مطابق قانون عصر حجر زندگی کنی
1326اردي بهشت
پرويز جانم اين نامه را براي اين كه يك كار فوري با تو داشتم برايت مي نويسم و تو به حساب نامه هاي ديگرم نگذار. اميدوارم حالت خوب باشد . باز هم نمي دانم چه طور از تو تشكر كنم . من بعد از اين خاموش مي نشينم در مقابل خوبي هاي تو و به اميد روزي زندگي مي كنم كه بتوانم آنها را جبران كنم من براي گرفتن گذرنامه با يك اشكال رو به رو شده ام و آن اين است كه زن ها براي مسافرت به خارج بايد يا موافقت پدرشان را داشته باشند و در صورت داشتن شوهر موافقت شوهرشان را .من در حدود سه هفته پيش شناسنامه ام را عوض كردم و شناسنامه ي نو گرفتم در شناسنامه ي جديدم صفحه ي طلاق و بچه خالي ست و هر چه علت را سوال كردم گفتند چون در شناسنامه ي كهنه نمي دانم اين جريان به تصديق چه مقامي نرسيده ( البته يادم نيست ) تا تصديق نشود ما در شناسنامه نمي نويسيم من هم زياد به اين موضوع اهميت ندادم حالا وقتي كه رونوشت شناسنامه را براي گرفتن گذرنامه به اداره ي گذرنامه بردم گفتند بايد شوهرتان اجازه بدهد من جريان را گفتم و آنها گفتند چون فعلا در شناسنامه ذكر نشده بايد اجازه ي شوهر باشد من فكر كردم كه اگر بخواهم بروم دنبال اين كه اين جريان در شناسنامه ام ضبط شود خيلي طول مي كشد . اين است كه به ناچار باز به تو متوسل مي شوم . خواهش مي كنم براي تسريع كارهاي ممن يك اجازه نامه مبتني بر مسافرت من بنويس و به تصديق كلانتري محل يا يك محضور رسمي برسان و هر چه زودتر براي من بفرست . خواهش مي كنم خيلي عجله كن . چون وقت مدرسه ي من دير مي شود . برايم نامه هم بنويس . من در حدود دو هفته پيش يك نامه نوشتم كه هنوز جواب نداده اي . حال من نه خوب است و نه بد . فقط دلم مي خواهد همه چيز را فراموش كنم و آدم تازه اي بشوم . اگر خدا بخواهد شايد رفتن از اينجا مؤثر باشد . پرويز جان چون در بيرون اين نامه را مي نويسم اين است كه به همين جا ختم مي كنم . مي داني كه دوستت دارم و آرزويم اين است كه فراموش نكني زود برايم نامه بفرست .تو را مي بوسم فروغ تو
۱ نظر:
:)
ارسال یک نظر