۸ اردیبهشت ۱۳۸۴
يك روز تعطيل با آقاى ريكله
ريكله در پايتخت «ماداپارسا» اغذيه فروشى داشت. او پس از مدت ها توانسته بود يك روز در خانه بماند و بى آنكه به نحوه پخت «پيتزاى مخصوص ريكله» فكر كند استراحت نمايد. حدود ساعت هفت شب براى خودش يك فنجان قهوه ريخت. تلويزيون را روشن كرد و نشست روبه رويش. خبرنگار شبكه TNT داشت با رئيس سازمان «پروپيمان سازى هسته زردآلو» مصاحبه مى كرد. ريكله هوس كرد سيگارى بگيراند. از زير مبل بسته سيگار و قوطى كبريت را درآورد. او از وطن پرستانى بود كه همه اجناسش را از توليدكنندگان داخلى تهيه مى كرد. با آن كه سيگار «بينستون» باعث دچار شدن اش به سرفه هاى خشك و كشدار زيادى مى شد اما باز ترجيح مى داد از تنها سيگار توليد كشورش استفاده نمايد. خبرنگار شبكه TNT از رئيس سازمان پروپيمان سازى پرسيد: «جناب رئيس ماهواره هاى جاسوسى برخى كشورها خبر از دستيابى شما به فناورى توليد ماسك هاى ضدگازهاى شيميايى از هسته زردآلو مى دهند. نظر شما در اين باره چيست؟»ريكله از قوطى كبريت وطنى يك چوب كبريت بيرون آورد. رئيس سازمان پروپيمان سازى گفت: «آيا بايد به همه ادعاهاى ماهواره هاى جاسوسى پاسخ داد؟» ريكله ديد سر چوب كبريتى كه بيرون آورده گوگرد ندارد. آن را در زيرسيگارى فلزى پيش رويش انداخت. خبرنگار TNT دوباره پرسيد: به هر حال شما بايد به افكار عمومى احترام بگذاريد، جناب رئيس شما تاكنون به فكر در اختيار گرفتن اين فناورى نبوده ايد؟ريكله چوب كبريت ديگرى بيرون آورد. رئيس سازمان پروپيمان سازى گفت: فكر توليد يك چيز با اقدام براى توليد آن زمين تا آسمان فرق دارد. گوگرد سر چوب كبريت دوم سوخته بود. ريكله با تعجب آن را در زيرسيگارى انداخت. خبرنگار دوباره پرسيد: «حالا شما به فكر ساخت اين ماسك ها از هسته زردآلو بوده ايد؟» ريكله چوب كبريت سوم را بيرون آورد. رئيس پروپيمان سازى گفت: «شما ازدواج كرده ايد؟» خبرنگار بى درنگ گفت: نه. رئيس پروپيمان سازى ادامه داد: «تا به حال به آن فكر نكرده ايد؟» خبرنگار پاسخ داد: «چرا فكر كرده ام.» رئيس لبخند زد و گفت: «پس چرا ازدواج نكرده ايد؟» ريكله چوب كبريت را به زبرى روى قوطى كشيد. خبرنگار جواب داد: خوب فكر كردم دليلى براى ازدواج كردن ندارم.گوگرد سر كبريت دود خفيفى كرد و روشن نشده خاموش شد. ريكله آن را هم در زيرسيگارى انداخت. رئيس پروپيمان سازى گفت: «پس ديديد كه فكر كردن با عمل كردن خيلى فرق دارد. سئوال بعدى لطفاً.» خبرنگار كه زن جوانى بود ابروهايش را درهم كشيد. دوباره پرسيد: «ولى شما واضح جواب سئوال هاى مرا نمى دهيد. چرا؟» ريكله چوب كبريت چهارم را بيرون آورد. رئيس پروپيمان سازى گفت: «ما هرگز فكر كردن را تكذيب نكرده ايم.» ريكله چوب كبريت را كشيد به كناره قوطى. چوب كبريت از وسط شكست و افتاد روى زمين. خبرنگار TNT كه لب هايش را مى جويد پرسيد: «بالاخره كه چه؟ توليدش را تكذيب نمى كنيد؟»چوب كبريت پنجم را درآورد. رئيس پروپيمان سازى گفت: خانم شما لازم است پسر بودنتان را تكذيب كنيد؟ اين منطقى است؟چوب كبريت پنجم از سر به يك چوب كبريت ديگر چسبيده بود. ريكله آمد آنها را جدا كند كه گوگرد خرد شد و ريخت. خبرنگار TNT گفت: به دوربين نگاه كنيد و به مردم جهان اطمينان دهيد در فكر ساخت اين ماسك ها نيستيد.» ريكله يك چوب كبريت ديگر بيرون آورد. رئيس پروپيمان سازى جواب داد: «ما در فكر كاشت چغندرقند در دريا هم نيستيم. اين را هم بگويم؟»خبرنگار TNT كه حسابى از كوره در رفته بود پرسيد: «آقاى رئيس شما چرا در يك كلام جواب نمى دهيد؟» ريكله كبريت را آتش زد. جرقه آتش پريد روى انگشتش و باعث شد او دستش را بكشد و باد آن را خاموش كند.ريكله كانال را عوض كرد و با عصبانيت گفت: «به جاى اين سئوال ها بپرس شما كى مى توانيد يك بسته كبريت مرغوب توليد كنى؟»
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
:)
ارسال یک نظر