۹ تیر ۱۳۸۵

لطفا گنجینه های ملی و بشری ما را بذل و بخشش نکنید! - کمیته بین المللی نجات آثار دشت پاسارگاد
اعلامیه کمیته بین المللی نجات در ارتباط با حکم دادگاه فدرال ایالت «ایلینو» ی آمریکا
هموطنان عزیز بر اساس خبر خبرگزاری ها قاضی «بلنک منينگ» دیروز در دادگاه فدرال آمریکا در ایالت«ایلینوی» حکم داده است که بازماندگان قربانیان یک بمب گذاری در اسراییل می توانند گنجینه های باستانی ایران در موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو را به عنوان غرامت دریافت کنند.از آنجایی که وکیل این بازماندگان این بمب گذاری را کار گروه حماس می داند و دولت ایران را به عنوان حامی گروه حماس معرفی کرده است از دادگاه خواسته تا آثار باستانی گرانبهایی را که در موسسه شرق شناسی شیکاگو است به عنوان غرامت به بازماندگان قربانیان بدهند.این آثار باستانی در سال 1930 و در حفاری های تخت جمشید به دست آمده و فعلا و به طور امانت در اختیار موسسه شرق شناسی دانشگاه شیگاگو قرار گرفته است.کمیته بین المللی نجات پاسارگاد معتقد است که آثار باستانی و گنجینه های ملی و بشری ما متعلق به ملت ایران است و بذل و بخشش ثروت های این مردم به هر بهانه ای، و حتی اگر به دلیل سیاست های غلط آن حکومت باشد، ناعادلانه و خلاف اصول حقوق بشر است. ما همزمان با نوشتن نامه هایی به سازمان ملل و سازمان یونسکو از کلیه حقوقدانان ایرانی مقیم آمریکا تقاضا داریم که ما را در تهیه دادخواست هایی اعتراض آمیز نسبت به حکم دادگاه فدرال ایالت «ایلینوی» یاری دهند. و شما هموطن گرامی نیز می توانید، با صرف اندکی وقت، اعتراض خود را به سازمان ملل متحد، سازمان یونسکو و همچنین به دفاتر مقامات آمریکایی (از دفتر ریاست جمهوری گرفته تا دفاتر سناتورها) بفرستید
فراموش نکنید که این گنجینه ها متعلق به شماست و بی توجهی به آن ها، به معنی بی توجهی به فرهنگ و هویت ایرانی ـ بشری خودتان است
با مهر و احترام
بیست و هشتم جون 2006کمیته بین المللی نجات آثار دشت پاسارگاد
فکس و ایمیل دفتر یونسکو
Fax:33-1-45 68 55 96
تلفن و فکس و ایمیل سازمان ملل ـ آمریکا
Phone: +1-212-557-3161
Fax: +1-212-557-3165
تلفن و فکس و ایمیل سازمان ملل ـ اروپا
phone: +49-228-965 0510
Fax: +49-228-963 8206

۷ تیر ۱۳۸۵

در صورتی که مادر , مشخص و حی و حاضر باشد اينجانب اعلام آمادگی می نمايم

۴ تیر ۱۳۸۵

علیخانی نماینده قزوین گفت : آقای احمدی نژاد اگر مصوبات دولت در قزوین اجرا نشود ما قزوینی ها غیر از استان های دیگر هستیم به سراغتان می آییم و یقه تان را می گیریم
روزنامه همبستگی
آقا به این جماعت پشت نکنید . این ها با بقیه فرق دارند آقا
وزیر اطلاعات : نباید دایره خودی ها تنگ شود
گشاد کردن دایره خودی ها پذیرفته می شود
یک بازجوی خودسر ِ سابق

۲ تیر ۱۳۸۵

توپ

به همت رضا ساکی امروز از ساعت 6 تا 8 جشنواره طنز ورزشی ( ویژه جام جهانی ) در شبکه رادیویی جوان برنامه توپ برقرار بود
رضای عزیز دیروز زحمت کشید تلفن کرد صدای من و عده ی دیگری از طنزپردازها را ضبط ( با مصادره فرق دارد ) و سپس امروز در برنامه پخش کرد . اگر بشود صدا را می گذارم در وبلاگ
رضا رفیع طبق معمول بهترین طنز را ارائه کرد . امیدوارم صداو طنز من هم مقبول افتاده باشد . فعلا مکتوب شده طنزی را که از شبکه جوان خواندم اینجا می نویسم
من از تیم ملی فوتبال متشکرم
چون با کسب این نتایج باعث شد
نظم جامعه به هم نخوره . شیشه ها شکسته نشه . ( جوانان کتک نخورند و دستگیر نشوند ) * آمار سکته قلبی افزایش پیدا نکنه . اعتقاد به جادوگر به ویژه از نوع ایرانی - آسیایی اش کاهش پیدا کنه . ساعت خواب مردم به هم نخوره . . . حیف که جناب ساکی فرمودند هژده کلمه وگرنه این قدر این تیم جای تشکر داشت که حالا حالا ها باید تشکر می کردم
این بخش دچار سانسور هماهنگ شده با گوینده شد تا مثل جوانان کتک نخوریم و دستگیر نشیم

۲۸ خرداد ۱۳۸۵

مرثيه ای برای تـَــره و بابای حسنی

چه روزهای بدی ست اين روزها . هرچه منتظر خبری , اتفاق خوشايندی , چشم به راه پيغامی پسغامی . . . انگار خاک پاشيده اند
اول از همه مانا . دادگاه انقلاب و درخواست اشد مجازات . نمی دانم . نه آن وقت که گرفتندش فهميدم . نه حالا که می گويند برايش تقاضای اشد مجازات کرده اند می فهمم منظورشان از اشد مجازات چيست . به خدا کافی ست او را در اين سرزمين رها کنند . در زندان را باز کنند و بگويند بفرما . همين که بين اين مردم اين جماعت سالوس زندگی کند برايش اشد مجازات است . و مگر نه اينکه او تا به حال هم به اشد مجازات جرمی که مرتکب نشده رسيده است ؟
همين ها که يقه پاره می کنند که مانا را مجرم قلمداد کنند در سوی ديگر اين ميدان در پی متهم کردن علی دايی هستند . به نفوذ داشتن ( هرچند که نفوذ داشتن جرم نيست ) و به وابسته بودن به حکومت ( که من نمی دانم چرا حکومت با هر که بد است او را مزدور اجنبی می داند و مردم و اپوزيسيون با هرکه بد هستند او را دولتی و وابسته به حکومت قلمداد می کنند ) اين از هنرمند ما اين از ورزشکار مطرح ما
زمانه است ديگر . يک روز می بينی نشريه ای روی پيشخوان دکه های مطبوعات نشسته به نام " بچه ها گل آقا " و می شنوی که گل آقای دوست داشتنی ( روحش شاد ) در هرجلسه ای هر نشستی هر جا که حرفی می زند می گويد اگر همه ی فعاليت های مجله هم تعطيل شود باز بچه ها گل آقا را منتشر خواهد کرد . يک روز زنگ می زنند که بعد از جلسه تحريريه ماهنامه بمانيد جلسه ديگری است و می مانی و می بينی مجلس ختمی است بر يادگار گل آقا
کلاغ پر . گنجشک پر . تيم ملی . فرهنگ و هنر . غرور و بچه ها گل آقا پر
همين ديگر خبر کوتاه است . مثل خبر فوت آدمی . جان داشت مجله و مثل ما نفس می کشيد . اين را خود پوپک می دانست و برای همين در مجلس سوگ مجله گريست
وقتی کيومرث خان صابری " گل آقا " را تعطيل کند پوپک هم حق دارد فرزند دلبند خويش را قــربانی کند . از قديم گفته اند : " تره به تخمش می ره . . . حسنی به باباش " . مجله داری سخت است چون تيراژ کتاب در اين سرزمين , 1500 نسخه است و اگر دارد 700 کتابخوان برای هر کتاب داشته باشی . مجله داری سخت است چون مردم دوست دارند برای دريبل های جادوگری که اخلاق ندارد , شهرياری که غرور زيادش آدم را ديوانه می کند و هلی کوپتری که پرواز در آلمان را از ياد برده , هورا بکشند نه برای عمران صلاحی که با وجود پادرد خودش را به جلسه می رساند يا منوچهر احترامی عزيز که بی شيله پيله است و . . . انتظاری بيش از اين هم نمی رفت . هفته نامه خصوصی بچه ها گل آقا به طور موقت ( شايد مثل موقت بودن توقيف روزنامه های اصلاح طلب ) تعطيل شد . ماهنامه هم به زودی تعطيل می شود . اين نياز به پيشگويی ندارد وقتی می بينی شبکه های شوهای اصغری اين قدر مخاطب دارند . سينماها ورشکسته می شوند
در سرزمينی که رنگ چشم های آنجلينا جولی از کتاب های کوندرا مهم تر است تعطيلی مجله ای فرهنگی به خاطر مشکلات مالی چيز دور از ذهنی نيست
با همه ی انتقادهايی که از " بچه ها گل آقا " داشتم حالا احساس می کنم تکه ای از گوشتم را کنده اند . سخت است زندگی . اما حالا مادرها می توانند به جای خريدن مجله بچه ها گل آقا پفک بخرند و بدهند دست بچه ها
زندگی است ديگر . جهان ديگری در حال شکل گيری ست . جهان چهارم . ما بنيان گذار اين جهان خواهيم بود
اما قبل از آن مايلم دست پوپک و امير داوودی را بفشارم و اعلام نمايم مثل همه ی روزهای اين 15 سالی که از ورودم به دايره اذناب گل آقا می گذرد آماده هرنوع همکاری با آن ها می باشم
اين گوی و اين ميدان

۲۷ خرداد ۱۳۸۵

ابر قدرت

سيد محمد خاتمی ( رييس جمهور سابق ) گفته است در صورت نياز جامعه به قدرت باز می گردم . برای من اين سئوال پيش می آيد که اولا در صورت نياز جامعه به چه چيزی ايشان برمی گردند ؟ و دوم اين که اصلا مگر ايشان قدرتی هم داشتند که به آن برگردند ؟

۲۵ خرداد ۱۳۸۵

شیر و خرگوش

شير هويج نمی خورد .
ما از گربه ملوس به شير بيدار تبديل شده ايم
ما قبلا هم خرگوش ملوس نبوديم بلکه ما را گربه می خواندند .
حالا تازه ما شير شده ايم . شير خفته ای که بيدار شده است
هيچ شيری حتی اگر از گرسنگی بميرد هويج نمی خورد چه برسد به زمانی که کاملا سير است .
هويج ها در راهند ولی بايد به هويج خوارها که کم هستند بگوييم مواظب دندان هايشان باشند چون وسط هويج ها ميله آهنی گذاشته اند
اين ها گفته های يک مسئول يا نگهبان باغ وحش نيست . يک نويسنده ی کتاب های کودکان هم اين حرف ها را نزده . انيميشن سازان ( پويا نمايی گران ) ما هم اينقدر ريز به مسائل شيرها و هويج ها احاطه ندارند . گفته های بالا از مهدی کلهر نماينده رييس جمهوری در شورای نظارت بر صدا و سيما و در رابطه با مسائل ايران است . دنبال پرتقال فروش هم نگرديد . گشتيم نبود

۲۴ خرداد ۱۳۸۵

ژن ِ لمپنيسـم در تارو پودهای ايرانی

يک اتومبيل گران قيمت از کنار خودروی شما رد می شود . شيشه پايين است . زن شيکی که پشت فرمان نشسته پاکت خالی چيپس را از پنجره پرت می کند بيرون

از خيابان يک طرفه ای رد می شويد خيل ماشين هايی که ورود ممنوع می آيند . دوبله پارک می کنند و . . . آزارتان می دهد
سر خيابان دعوا شده . همه تماشاچی زد و خورد خونين دو جوان هستند
پيرمردی سوار اتوبوس می شود . هيچ کس حاضر نيست جايش را به او بدهد
همه سعی دارند در صف زرنگی کرده و نوبت را رعايت نکنند
دروغ جزئی از زندگی ما ايرانيان شده

در حال عبور از خيابان انقلاب هستيد . يک پيکان جوانان قديمی که درهای زنگ زده ای دارد از روبرو می آيد . مرد مسافرکش زيرسيگاری ماشين را از شيشه بيرون می آورد و خالی می کند

استاد دانشگاه بعد از غيبت های مکرر درحالی که چند دقيقه ای است نمره 3 يک دانشجوی دختر خوش بر و رو را با ده و نيم عوض کرده التماس های پسر دانشجويی را که 9.5 آورده نمی شنود . او ته سيگارش را پرت می کند روی سنگفرش سالن دانشگاه و بی اعتنا رد می شود .

راننده ای کنار خيابان می ايستد . از ماشين پياده می شود و می نشيند توی جوی آبی که خشک است . زيپ شلوارش را پايين می کشد و قضای حاجت می کند


فرح زنی است که همه ی جمع دارند از او تعريف می کنند . فرح از خانه خارج می شود . زن ها شروع می کنند پشت سر فرح حرف زدن


ساسان می گويد فلانی دزد است و کلی از بانک اختلاس کرده . می پرسم دليلی داری می گويد معلومه ديگه . دليل نمی خواد

می گويم ميترا تا زير فلانی نخوابد دست بردار نيست . ببين چقدر موس موس می کند . می پرسد "چطور ؟ من فکر نمی کنم ها . " می گويم : معلومه ديگه . بايد مرد باشی تا اينها را بفهمی

بهادر همين طور که با تو صحبت می کند چند بار آب دهان می اندازد توی خيابان

سبزی فروش محله , سبزی گنديده ها را خالی می کند توی جوی آب . راه آب می بندد . تمام خيابان پر از آشغال و آب جوی است

شهاب که تازه از ملاقات با دختر جوان و بيوه ای برگشته به دوستش می گويد نمی دانم چرا وضع لباس پوشيدن زن ها اينطوری شده . دولت بايد جلوی فساد را بگيرد


فرامرز که در قمار کلی پول به شيوا که دوست دخترش است باخته در خانه به زنش فشار می آورد که چون وضع مالی شان خراب است از دعوت کردن خواهرهايش صرف نظر کند . او می گويد در ضمن تا وقتی اون مرتيکه باهات همکاره حق نداری بری سر کار

مرد در جواب بچه که می پرسد چرا با تبر به جان درخت های جنگل می افتد می گويد درخت واسه قطع کردنه ديگه
مهسا که با پزشک متاهلی روی هم ريخته نزد دوستانش از ناپاکی و فساد در جامعه سخن می گويد و به بی توجهی مسئولان اعتراض دارد

پسر جوان به برادرش می گويد : " بچه ها امروز 3000 تومان دادند بستنی بخرم براشان . 500 تومان را دودر کردم برای خودم رانی خريدم . يک حالی داد

مردی که تا چند دقيقه قبل از رسيدن به خانه سعی می کرده دختری را سوار کند و دلش برای عريانی های بدن او غنج می رفته در جمع دوستان و خانواده از پوشش زنان دفاع می کند و می گويد دوست ندارد ناموسش در ساحل دريا با لباس غير پوشيده حاضر شود

بچه تلفن را برمی دارد و می گويد سلام عمو . مرد اشاره می کند که بگو نيستم
معلمان را برای آموزش جديدترين علوم روز به دوره ای آموزشی می فرستند . در پايان دوره آزمونی برگزار می شود . اکثر معلم ها برای نمره گرفتن فکر تقلب هستند
در زمينه آمار خيانت آمار تجاوز آمار سرقت آمار زد و خورد آمار خشونت های خانوادگی و . . . پيشتاز جامعه بشری هستيم
. . .

اين ها خصوصيات اخلاقی ما ايرانيان است . سعی کردم از ساده ترين مثال های فرهنگی اين مملکت صحبت کنم . ما مردم خوبی نيستيم . صداقت را که فراموش کرده ايم هيچ . وجدان و قدرشناسی را نيز از ياد برده ايم . حالا وقتی اين جماعت – من هم يکی از آن ها – درباره فوتبال صحبت می کنند چه انتظاری داريد ؟ روزنامه شرق از سخت ترين منتقدان علی پروين بود . امروز اما در چرخشی رياکارانه آرزو می کند کاش پروين روی نيمکت ايران نشسته بود . ما حافظه تاريخی نداريم . از مردمی که صبح بگويند زنده باد مصدق و عصر عکس های او را پاره کنند انتظاری بيش از اين هم نمی رود

يک روز اعتراض می کنيم که چرا محمد مايلی کهن بی هيچ دانشی می شود مربی تيم ملی . روز ديگر که 6 گل به کره جنوبی می زند می شود بت و فردا که از پس قطر بر نمی آيد می ريزند در خانه اش و شيشه هايش را می شکنند
در زمان مربی گری منصور پورحيدری در تيم ملی ما چهار گل از عمان می خوريم و می بازيم حالا که سه گل از مکزيک خورده ايم داد سخن سر می دهد که ضعف کادر فنی باعث باخت ايران شد . آقای پورحيدری اگر اين باخت محصول ضعف کادر فنی بوده باخت به عمان که برای اولين بار در تاريخ فوتبال ما اتفاق می افتاد به علت نبود دانش فنی کادر فنی آن دوره بوده است

علی پروين تا بعد از بازيهای آسيايی پکن محبوب بود . بعد از مسابقات مقدماتی جام جهانی 1990 شد منفور جامعه . يادش به خير آن روزها هم همه ی کاسه کوزه ها را سر بهزاد غلامپور دروازه بان وقت تيم ملی شکستند . پس از پنج سال پروين بازگشت . با فتح ليگ و دوباره شد قهرمان و باز دوباره انتقادها شروع شد . پروين سواد آکادميک ندارد . به روز نيست و . . . و
مايلی کهن دوباره قد علم کرده است . مجيد جلالی که توانايی حفظ باشگاه شهيد قندی در ليگ را نداشت حالا منتقد برانکوست . محمود خوردبين که هرگز در فوتبال ايران مهره قابل توجهی نبوده ( چه به عنوان بازيکن چه سرپرست ) حالا لب به انتقاد از آقای گل جهان گشوده
از مردمی که فردای بازی با يوگوسلاوی نيما نکيسا را منتقد اصلی شکست می دانستند انتظار نمی رود که به ميرزاپور و خانواده اش کاری نداشته باشند
عابدزاده می گويد چرا دايی خداحافظی نمی کند . هنوز مدت زيادی از زمانی که پروين به زور و با دسيسه عابدزاده ی لنگان را از دروازه پرسپوليس بيرون گذاشت نمی گذرد . آقای عابدزاده کل اگر طبيب بودی سر خود دوا نمودی
محمد خاکپور در چندسالگی در جام جهانی بازی کرد ؟ که حالا معيار سن را برای گل محمدی و دايی قائل می شود ؟
حسين کعبی چند بازی خوب بايد برای اين تيم بکند و مردم نبينند که حالا به خاطر يک پاس به عقب ساده مورد لطف مردم قرار بگيرد
مگر همين ما نبوديم که مهدی مهدوی کيا را در جام ملت های آسيا در لبنان به بی غيرتی و عدم تعصب به پيراهن ملی متهم کرديم ؟ مگر عذر جلال طالبی که مربی تيم پيروز بر آمريکا در رقابت های جهانی بود را به بدترين شکل ممکن نخواستيم ؟
مگر ما نبوديم که ايويچ – بزرگترين مربی ای که در تاريخ اين سرزمين به تيم ملی آمده – با اشک رهسپار کرديم ؟ حالا فرياد می زنيم دنيزلی . می گوييم آری هان . دور نيست روزی که آری هان را صب و دنيزلی را ناسزا گوييم. ما بر سر ويرا که ما را به جام جهانی برد چه آورديم ؟
مگر همين ما از بی غيرتی های هاشميان نمی گفتيم . تا جايی که داد خاتمی هم در آمد که به کسی برای پوشيدن لباس تيم ملی اصرار نکنيم
حالا از جنبه های ديگری به قضيه نگاه کنيم

يک مدير ناموفق که به کسی حق نمی دهد کسی به کارش رسيدگی کند , يک معلم ناموفق يک روزنامه نگار ناموفق يک نويسنده ناموفق يک سياستمدار ناموفق يک دانشجوی ناموفق يک . . . چه حقی دارند از يک فوتباليست ناموفق يا يک مربی ناموفق انتقاد کنند . کسانی که حق اظهار نظر به کسی نمی دهند چرا در مورد ديگران پرده در می شوند ؟

شما يک استاد دانشگاه هستيد اگر يک مکانيک خودرو به نحوه درس دادن شما ايراد گرفت چه حسی پيدا می کنيد ؟ عمل جراحی يک پزشک اگر مورد سئوال يک مهندس عمران قرار بگيرد چه اتفاقی می افتد ؟ يک دندانپزشک مگر می تواند در خصوص بازار آهن صحبت کند ؟ اما ما ايرانی ها همگی در سه چيز استاد هستيم و اين حق را برای خود قائل می دانيم که در اين سه مورد مثل يک نظريه پرداز و دانای کل قضاوت کنيم . الف ) سياست : همه ی ايرانی ها خود را بزرگترين سياستمدار جهان می دانند . از نظر ما دنيا بايد ساعتش را با ساعت ما تنظيم کند و لاغير . ب ) تصادف های رانندگی : ديگر نياز به توضيح ندارد که هر ايرانی يک متخصص کاردان امور تصادفات است . پ ) فوتبال : آن چيز که عيان است چه حاجت به بيان است

يک مربی فوتبال حق دارد هرطور خواست مهره بچيند . اگر شکست خورد نه خائن است نه بی سواد . تنها يک شکست خورده در عرصه ی رقابت است درست مثل يک فرمانده جنگ که اگر در جنگ شکست بخورد افسری است که استراتژی جنگ را به حريف واگذار کرده . هيچ کس يک فرمانده جنگ را خائن نمی داند . مربی تيم ملی هم به همچنين . به هرحال او چون سابقه مربی گری دارد و دوره گذرانده از من و شمايی که در نهايت در کوچه گل کوچک بازی کرده ايم بيش تر می فهمد . مگر می شود يک مربی فوتبال به يک کارگردان سينما بگويد اگر اينجای فيلمت اين طوری می شد اسکار می بردی ؟

بر چه اساسی ما فکر می کرديم که بايد مکزيک را برد ؟ بر اساس سابقه شرکت در جام ؟ سطح فوتبال ؟ بازيکنانمان ؟ مقايسه ليگ های دو کشور ؟ امکانات دو کشور ؟ اردوها ؟ برگزاری ديدارهای تدارکاتی ؟ رتبه در رنکينگ فيفا ؟

چرا کسی نمی گويد همين برانکو , دايی , ميرزاپور , رضايی و کعبی بودند که رويايی ترين تک نيمه ی فوتبال ايران را رقم زدند ؟ چرا کسی از آن ها تعريف نمی کند ؟ اگر اين بازی مساوی می شد آيا باز به اين افراد اينگونه می تاختيم ؟ به فاصله 45 دقيقه قهرمانان ما از عرش به فرش می آيند ؟

در انگلستان وقتی تيم ملی اين کشور بازی را باخته ديوانگان فوتبال باز هم تيم ملی و بازيکنانش را تشويق می کنند . وقتی آلمان بزرگ سه گل از ايتاليا عقب می افتد تماشاچيان دست از تشويق و حمايت تيم ملی شان دست بر نمی دارند . فرانسه حتی پس از حذف در دور مقدماتی جام جهانی 2002 باز مورد حمايت تماشاچيان است . در اختلاف بين دل پيرو و توتی هيچ ايتاليايی ای اين دو بازيکن را هو نکرده برای اخراجش راه پيمايی نمی کند . ايتاليايی ها هرگز مادر خواهر همسر و . . . روبرتو باجو را که پنالتی فينال جام جهانی را از دست داد مورد حمله لفظی قرار ندادند . ديويد بکهام که مسبب شکست انگلستان در برابر آرژانتين بود هرگز با چنين الفاظی مواجه نشد . تنها تروريست ها و اعضای باند مافيا بودند که مدافع بينوای کلمبيا را به سبب گل به خودی به رگبار بستند . گويا آنان نمونه و الگوی مردم ايران در تخريب بازيکنان ملی شان شده اند .


ما مردم انصاف را فراموش کرده ايم . کاش در مورد مسائل مهم تر از فوتبال اين قدر هيجان داشتيم . در مورد آزادی . . . صداقت . . . نان و عدالت . افسوس

۲۲ خرداد ۱۳۸۵

چی می خواستیم چی شد ؟ يا لمپنيسم در فوتبال و فوتبال ِ لمپنی

وقتی از اولين نشست خانه طنز برگشتم گفتم وبلاگم را دوباره به روز می کنم . يک مطلب هم نوشتم که به ابراهیم نبوی بگویم تو را به خدا نه کسی را نقد کن نه حرفی بزن فقط طنزت را بنویس . تنها کاری که واقعا بلدی . آن روز هنوز مانا نیستانی در زندان بود . هنوز هم و هنوز ایران توقیف . پس من نمی فهمم چرا ابراهیم نبوی مشکلات شخصی خودش را با پوپک صابری در قضیه مانا باید بریزد بیرون . چه اشکالی دارد پوپک از کاریکاتوریستی دفاع کند ؟ آقای نبوی شما در فرنگ بوديد و ذسترسی به شما مقدور نبود که از شما اجازه بگیرند . آقای نبوی بقال سر کوچه ما هم اگر شرف داشت می بایست از مانا حمایت می کرد و این به پوپک چه که استادان مورد نظر شما فعلا در دسترس نیستند ؟ هرچند این را هم نمی فهمم که چطور عده ای مثل آیت الله شدن هاشمی رفسنجانی یکشبه استاد شده اند (مویز شدن مراحلی دارد و به غوره مویز نمی گویند ) . می خواستم این ها را بنویسم که . . . هارد سوخت و من مستاصل . تمام داستان ها عکس های خانوادگی فایل پروژه ها گزارش ها شعر ها طنز ها عکس نشست ها موسیقی فیلم ها و . . . دود شد و به هوا رفت . حالا خدا را شکر که جام جهانی شروع شد و کمی سرم به آن گرم شد . گفتم جام جهانی یاد بازی ایران افتادم و بغضی که در آن شب ایران را گرفت اما به خدا ما مردم قدر ناشناسی هستیم . به واقع بگویم ما تماشاچی های لمپنی هستیم . من هم به بازی همه بازیکنان به ویژه میرزاپور و دایی انتقاد دارم . اما حجم اس ام اس های دریافت شده نشان می دهد مردم ما یادشان می رود کجای فوتبال هستند . مگر قرار بوده ما مکزیک را ببریم ؟ طبق کدام اصل فوتبال ؟ تا حالا تماشاچی های دیگر کشور ها را دیده اید ؟ ایتالیا . انگلستان . و . . . چار گل هم که عقب باشند باز تیمشان را تشویق می کنند اما ما چه ؟ فورا گیر داده ایم به مادر و خواهر و زن فوتبالیست ها انگار نه انگار که میرزا پور 65 بازیست که از دروازه محافظت کرده یا دایی . . .! مگر شما در تقدیر او برای آقای گل جهان شدنش چه کرده اید که حالا او باید برایتان سنگ تمام بگذارد ؟ از برانکو چه می خواهید ؟ چه کسی در نبود او می توانست سکاندار ایران باشد ؟ ما مردمانی فراموشکار و بی چشم و رو هستیم . این مقال را اگر رایانه یاری گند باز پی خواهم گرفت

۱۱ خرداد ۱۳۸۵


امروز نخستين نشست خانه طنز در اقدسيه و در محل بنياد هنرمندان و نويسندگان به همت دوست عزيزم " رضا رفيعِ ِ " دوست داشتنی برگزار شد
استادان محولاتی – خواجه نوری – منوچهر احترامی – مجردزاده کرمانی – کيمرث منشی زاده نازنين – ابولفضل زرويی نصرآباد که استاد من بوده در طنزنويسی – رويا صدر و . . . از کسانی بودند که دعوت رضاخان رفيع ( با ميرپنج اشتباه نشود ) را لبيک گفته بودند .
از جوان تر ها هم می توان به جلال سميعی و رضا طهماسبی ساکی و استاد احمد و . . . اشاره کرد .
( بنده هم مثل رضا فيض و عده ای ديگر خودم را چسبانده بودم به گروه جوانان )
کاری به مراسم و چگونگی و کيفيت انجام مراسم ندارم .
رضا ساکی عزيز ( که تازه با چهره اش آشنا شدم ) درست می گويد . به اين جمع عمران صلاحی دوست داشتنی و مجابی و مرادی کرمانی و اسماعيل امينی و ده , دوازده طنزنويس ديگر را هم اضافه کنيد . در نهايت می شود سرمايه طنز اين مملکت .
ما کم هستيم . خيلی کم . آن قدر کم که می خواستم پيشنهاد بدهم به جای اصراف در بيت المال و اشغال يک خانه , در اتاق کوچکی دور هم جمع شويم .

بگذريم .

اما اینکه چرا گل آقا و گل نسا نبودند ؟ من به جوابی نرسيدم . حتما ناگهان مشغله ای پيش آمده یا حرفی - حدیثی - که پیش می آيد بین هنرمندان
به هرحال از امشب دوباره با دست پر می آیم .فردا می خواهم با شما درباره مانا نیستانی و ابراهیم نبوی و داریوش کاردان صحبت کنم چون الان گیج خوابم و دارم لاطائلات می بافم
این حق را دارم که فردا شب نوشته های امشبم را اصلاح کنم .
سپاس